دیدچشمانت راقوی بگردان:
نگاه محبت آمیز به صورت پدرومادر،نگاه به صورت عالم،نگاه به خط قرآن،نگاه به کعبه،ونگاه به آب جاری!
درحق روزی که زنده هستی ستم روامدار:
حقی رااداکنی؛واجبی راانجام دهی؛نیک نامی برجای گذاری؛
دانشی رابیاموزی؛کارخیری راتاسیس کنی.
همیشه زندگی خوشی داشته باش:
سلامت بدن؛امنیت وآسودگی؛رزق وسیع؛همراه موافق؛آرامش خاطر!
هرچه خواهی گناه کن به این شرط:
روزی خدارامخور!جایی بروخلوت خدانبیند!جایی بروتحت فرمان وقدرت خدا نباشد!فرشته ی مرگ رادورکن!بافرشته ی عذاب به دوزخ نرو!گرتوانستی هرچه خواستی گناه کن!
مصیبت دنیا این هاست:
مرگ دوست؛رسیدن فقر؛سرزنش دشمن؛کارنکردن؛همنشین ناسازگار!
مصیبت آخرت اینهاست:
بی نمازی؛مرگ دانشمند؛صدقه ندادن؛عاق والدین؛زکات مال خوردن.
برای اینها زیباست:
عالم :عمل به علم؛پادشاه: عدل وداد؛ثروتمند: بخشندگی؛فقیر:صبر؛
زن: حیا.
مانند اینهاست:
پادشاه ظالم:جوی بی آب؛ثروتمند خسیس:درخت بی میوه؛
فقیر بی طاقت:چراغ بی نور؛زن بی حیا:غذای بی نمک!
شیطان ملعون شد:
پشیمانی :هرگز؛تعجیل درتوبه: ابدا"؛اقراربه گناه :حاشا؛
ملامت خویش :کلا؛
ناامیدی ازبخشش: بسیار!
حضرت آدم خوشبخت شد:
پشیمانی:فورا"؛تعجیل درتوبه:عاجلا"؛اقراربه گناه:قولا"وعملا"؛
سرزنش خویش:دائما"؛
امیدواربه بخشش:مستمرا"؛
دلت راروشن ساز:
کم غذاخوردن؛همنشینی عالمان؛نماز شب؛مسجد رفتن؛تلاوت قرآن.
زینب چادرنمازجشن تکلیفش راازروی بند برداشت.بادقت به سرکرد وهمراه مادربه طرف مسجدرفت.
مادرنگاهی به دستان کوچک زینب انداخت که محکم گوشه های چادر راچنگ می زد تا موهای سرش پیدا نباشد؛
انگاردنیا را به مادرداده بودند؛دیگرازخدا چه می خواست؟!
نمازهنوز شروع نشده بود معلم مدرسه برای زینب چند نمونه ازنمازهای مسجدراگفته بود؛
برای همین زینب دورکعت نمازخواندوبا آرامش به صف های زنانی که درحال دعاورازونیاز بودند نگاه کرد.
آن روزنمازجماعت راخواندند وبه خانه برگشتند؛زینب همچنان درفکربود؛
چرابعدازخواندن هرنماز که زنها تمام می کنند به هرطرف ازمسجد که خالی دیدند می روند ودوباره نماز می خوانند؛
این جابجایی برای چیست؟!
وقتی سکوت زینب طولانی شد مادرعلت راپرسید وزینب همه چیزرا گفت،مادربالبخند ازاین همه دقت زینب تشکرکرد وصورتش رابوسید وبه آرامی جوابش راداد:
{دخترعزیزم ما نمازمی خوانیم؛
وزمین درروز قیامت شهادت می دهد:
که بندگان خدا درکدام مکان عبادت کرده اند ؛
انگشتان دست و پا شهادت می دهند اعمال عبادی را انجام داده اند؛ ودوفرشته نیز ازجانب چپ وراست؛
اعمال خوب وبد مارا ثبت وضبط می کنند.
خداوند یک ذره راتنها نمی گذارد چه کارخوب وچه کاربد؛
وتو دخترعزیزم باعث سربلندی من هستی!}
تخم مرغ:12عدد
گوشت چرخ کرده:600گرم
سس گوجه فرنگی:200گرم
پیازبزرگ:1عدد
کره:100گرم
آب استخوان:1فنجان
جعفری ریزشده:کمی
روغن :کمی
نمک:کمی
فلفل:کمی
شیره:کمی
*پیازخردشده رادرمخلوط روغن وکره تفت دهیدتاطلایی رنگ شود.
*گوشت چرخ کرده رااضافه کرده وهم بزنید.
*آب استخوان وجعفری ریزشده وکمی نمک وفلفل اضافه کنید.
*با12تخم مرغ 3املت جداگانه تهیه کنید،هراملت از4تخم مرغ تشکیل می شود.
*برای تهیه هراملت تخم مرغ هارابانمک فلفل کمی شیر ویک قاشق چای خوری روغن خوب بزنید.
*املت راروی دیس قراردهید،نیمی ازمخلوط گوشت چرخ کرده راروی آن قراردهید.
*املت دومی راروی این مخلوط قراردهید.
*نیمه ی دیگرمخلوط گوشت راروی آن پهن کنید.
*بااملت سومی روی مخلوط رابپوشانید.
*سس گوجه فرنگی راکاملا"داغ کرده وروی کیک بریزید.
شب آرام آرام دشت را به زیر بال و پر گرفت
همچون کبوتری
بالهایش را
بر فراز بام های زمین گشود
چون لباسی زمین را پوشانید
شب آمد
و آرامش را هدیه آورد
شب برای لحظه ها
خاطرات زود گذر را از نو بیان کرد
کوچه باغ ها را
در سکوت و هم برانگیزی فرو برد
شب آمد
و آیه های نور را
در کوچه پاشید
شب زندگی را رنگ دیگری زد
نگو سیاه !
مگر نگفته اند :
بالاتر از سیاهی
رنگی نیست !
«و به کسی که از او علم می آموزید احترام بگذارید»
می گفت:او مغرور است آه تو او را نمی شناسی !»
اومهربان من او بهترین من
او همزبان من
او یک معلم است
اینگونه وصف اودر پیش من مگو
او هر چه بد کند با اخم و ناز او
با خنده های او با سخت گیری اش!
من خو گرفته ام
او یاس قلب من او یک معلم است
من با نگاه او سر سبزی چمن
سرخی لاله ها
لبخند یاس ها
از بر نموده ام !
من در نگاه او صد غنچه دیده ام
صد بار خوانده ام :
فردا از آن ماست
من بیقرار او
اینگونه حرفها
هرگز نمی برد
مهرش چو از دلم
ای غیب گو خموش !
او یک معلّم است
او دوست دارد از گلهای باغ خویش
سر سبزی دلش صد بار بشکفد
هر جا چمن کند
گیسو سمن کند !
او در دلم نشست
چون مرغ بام من !
آوای او که تو
آشفته خوانده ای
شد عندلیب من ،
او یک معلّم است
من دوست دارمش
دیگر سخن مگو !
خاموش گوشه ای
از بهر خود گزین
آرامتر بیا حرف خودت بزن
امّا به گفته اش خرده مگیر برو !
هر واژه ای که تو
از نازنین من بر لب نهی بدان :
عشقی که در دلم افسانه شد مرا
چون جان تپید و بعد
شوری دگر پدید
آمد که من به او
احساس ها برم
صد دسته میخک
و صد یاس ها برم
من دوست دارمش
او یک معلم است !
او بهترین من
او یک معلم است !