سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

ای وای رسم عشق دل برزمین زدی

جانم فدای او تیر از کمین زدی

ای وای عشق من تنها بهانه ام

یاسم گلم دلم او جاودانه ام

امروز از چه رو فریاد می زدی

قلب شکسته را بر باد می زدی

هان چه خبر چه شد دل راشکسته ای

باور نمی کنی این راه بسته ای

باورت نمی کنی در باورت چه هست

او دوست داردت چه خوش خیال ومست

عطر اذان کشید هرگوشه جامه ای

اما تو با قلم در فکر نامه ای

قلبی شکسته ای آینده ساز عشق

وجدان ندا زند بیرون ز رازعشق

یارب مرا ببخش اما دریغ رفت

حرفی دلی شکست زانوزد ونشست

دل آورم به کف با جادوی نگاه

با جادوی امید باعشق جان پناه

دل آورم به کف چون دوست دارمش

او جان من که هست خوشبوست دارمش

او چشم وراه من جانم فدای عشق

جانم فدای یار مست ازنوای عشق

باطن مرا مزن خیر وصلاح اوست

وجدان مرا مکش رسمم فلاح اوست

غمگین وخسته است جانم فدای او

قلبش شکسته است خاکم برای او

دل آرمش به کف با دیده ی غمین

اشکی که واقعی است گویم مرابچین

ای چشم آشنا ای قلب با وفا

ای رستم بزرگ اینک تورادوا

من نوشدارویم شهنامه نو کنیم

سهراب ماندنی است این تاج سرزنیم

اما دریغ ودرد چشمی غزل سرشت

افسانه ای سرود تقدیر وسرنوشت

اما دریغ و درد فرصت به کام نیست

رستم گذشت ورفت جویای نام نیست

باید چه کرد هیچ یارب پناه بخش

افسرده ام زخویش من رابه ماه بخش

یارب هزار شکر بد بنده ای منم

در قایق امید توفنده ای منم

یارب به ساحلم چشم مرا رسان

یارب پناه گیر از غم مرارهان

یارب مراببخش یارب مراببین

یارب تو خالقی یارب شفاقرین

محشر رضا شویم با بذل وبخششَت

ما روسفید حق از راه جوششَت

***********


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

به نام خدای یکتا سلام گلهای قشنگ ساعت 1:40بعدازظهر

تازه به خانه رسیده ام وروزی دیگر اززندگی من درکنار بستر زیبای تعلیم وتعلّم

سپری شده است یک روز به یادماندنی ساعت آخر به سرکلاس اول رفتم شیطون های

فرصت طلب خوب می دانستند چگونه می توانند دل مرابه دست بیاورند وارد کلاس

که شدم شک کردم نقشه ای کشیده باشند ولی این جوری اش رانه راستش خودم هم

ازشیطنتهای دلنشین اولی ها بدم نمی آمد ولی نباید زیادلوسشان می کردم که حساب

کار ازدستم درمی رفت خوب واردکه شدم یکصدا دست زدند وگفتند:خانم معلم!دوستت داریم

خوب تااین جای کار که معمولی بودومنتظر بودم صلوات محمدی بلند بالایی بفرستند وکلاس

شروع شود اما یکی ازردیف آخرگفت:خانوم بیایین جلوتر بایستین!!یک کم دیگه جلوتر!بیایین

نگاهی به پنکه ی سقفی بالای سرم کردم ودلم نخواست ناراحتشان کنم برای همین پیش رفتم

ووسط کلاس ایستادم یکی هم دست برد و کلید پنکه ی سقفی رازد...

باران گلبرگهای گل محمدی به زمین ریخت وهمه دست زدند خوب پس این نقشه راکشیده بودند

خوب بعد هم صلوات فرستادند ویک روز شیرین شروع شد

فکر کنم بهترین کلاس دنیا راخدا به من داده است بزنم به تخته خوب بلدند نقشه بکشند

خداکند بتوانند خوب درس بخوانند وعضو مفیدی برای جامعه باشند

خداکند به آرزوهای شیرین وباارزش وزیبایشان برسند

خداکند همیشه سایه ی پدر ومادر بالای سرشان باشد

خداکند خوب ومهربان بودن را به همه ی کارنامه های دنیا یاد بدهند

من دوستشان دارم


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

تو از هر در که باز آیی بدین خوبی وزیبایی

دری باشد که ازرحمت به روی خلق بگشایی

به زیورها بیارایند وقتی خوب رویان را

توسیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی

ملامت گوی بی حاصل ترنج ازدست نشناسد

درآن معرض که چون یوسف جمال ازپرده بنمایی

چو بلبل روی گل بیند زبانش درحدیث آید

مرا در رویت ازحیرت فروبسته است گویایی

تو بااین حسن نتوانی که روی ازخلق درپوشی

که همچون آفتاب ازجام و حور ازجامه پیدایی

تو صاحب منصبی جانا زمسکینان نیندیشی

تو خواب آلوده ای برچشم بیداران نبخشایی

گرفتم سرو آزادی نه ازماء مَعین زادی!

مکن بیگانگی با ما چو دانستی که ازمایی

دعایی گر نمی گویی به دشنامی عزیزم کن

که گر تلخ است شیرین است ازآن لب هرچه فرمایی

گمان ازتشنگی بردم که دریا تا کمر باشد

چو پایابم برفت اکنون بدانستم که دریایی

تو خواهی آستین افشان وخواهی روی درهم کش

مگس جایی نخواهد رفتن ازدکان حلوایی

قیامت می کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن

مسلّم نیست طوطی رادرایّامت شکر خایی

**********


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

مهرت چه بی صدا بس جانگداز گفت

دیدم دلم شکست! لب بسته راز گفت

ای وای چشم عشق باز است بهر تو

دیگر زعشق نیست با حرص وآزگفت

حرص از:پریدنی آه از: رسیدنی

ای دل نه عاشقی!آیینه ساز گفت

بگذار من روم دستم رها رها!

قلبم جدا زتو بانگ نماز گفت

ای چشم آشنا تنها تَرَم مکن

قلبم شکسته است ترک مجاز گفت

یارب دلم شکست اما تو یارباش

زیبا!گذشته رفت آینده باز گفت

شاید تو می رسی با هق هق نگاه

با بغض بیصدا باید نیاز گفت

جانم فدای عشق عشقی که ماندنی است

حرف ازفرود نیست ترک فراز گفت

یارب دلم ببین برقلب او ببخش

از من گذشت ورفت باید به ناز گفت

ای وای زندگی!ای خاک وای تو

دل بشکنی چرا؟!عمر درازگفت؟!!


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

یک روی سکه بانگ می دارد که آرام

اوعطر گل دارد درون آینه جام

یک روی سکه خنده می کارد برایم

زاغ سیاهی می نشیند برلب بام

چشمان عاشق خوب بنگرچیست رسمش

بهر جدایی ننگ می خوانی تویانام

چشمش به نور وعطرقرآن تازه دارد

یا با سیاهی ها ببازد نرد این خام

خواهم سر رشته به دستانم دهی عشق

خواهم بدانم چیست این آشفته گمنام

خواهم دل وجانش اسیر ورام گردد

درچاه غم اندازمش این مست خودکام

اما دریغا چون ندانی چیست باکیست

آخرچگونه سردرآوردن ازاین گام

حافظ به دل افکن خیال فال امشب

خواهم به گل بیتی مرا دریابی ازدام

چشم ودل عاشق همیشه روشن ازدوست

درخلوتی که غم نسازد راست اندام

هان فرصت اندوه بسیاراست هشدار

جانت سلامت باد ازاین جام آشام

حافظ غم واندوه جانم می خراشد

با نازنیین مِی فرستی روی گل فام

چشم حسد خواهم بسوزد زین همه بزم

بدکین وبدخواهان اسیر فتنه ی شام

بخشش مرام مردم صاحب کرام است

با گوشه ی چشمی عنایت می رسد وام

جان را بها خواهند این ته کاسه لیسان

دل رنجشی هرگزندارد چرخ ایام

خوب وبد دنیا سراب روزگار است

بخشیم وجوشیم ودعای خیرفرجام


ارسال شده در توسط زیباجنیدی
   1   2   3   4      >