سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

سلام گلهای قشنگ

امروزپنج شنبه سپیده دم یک روز زیباوبارانی زمستان87!خاطرات زندگی ام عطروبوی باران وسبزه وچمن می دهدرحمت وبرکت خداوند به زمینیان رسیده وبسیاری ازمردم مرغ آمین رامی نگرندکه برشاخه های دعابه نظاره نشسته است.

یارب به سخن رهبرفلسطین گوش می دهم که می گوید:کدام ملت بدون خون شهیدپایدارمانده است وریشه زده است کدام خاک می شناسید که ازبرکت خون شهداسربلند نگشته باشد....

وبه سخن مادرفلسطینی که فرزندانش رادربرابرچشمانش ازدست داده بود وخودش نیزازدست بمباران یهودیان غاصب بدنش زخم برداشته وسوخته بود....

اشک رابه پای گریه های کودکی می ریزم که مادرش راصدامی زد ودستان امدادگران راپس می زد....

عمق فاجعه ی انسانی درچشمان مسلمانان می چرخدوهیچ کس به این نمی اندیشدکه اثرات جنگ هشت ساله ی ایران وعراق هنوزجبران نشده است وچه بسیارکودکان وخانواده هایی که به گفته ی مسئول محترم امورزنان هنوزتبعات روحی وروانی درحال پس دادن گناهان ناکرده ی انسان جاه طلب ونادان است....

جنگ وفشارروحی روانی آن خانواده ها رابه همان سراشیبی می کشاند که امنیت راکه یکی ازارکان اساسی حیات شاداب جامعه است مختل می کند این کودکان که تحت فشارهستند درآینده به حمایت شدید معنویت واجتماع پاک وعاری ازهرگونه فشاروخشم نیازمندند تابتوانند به ارزشهای زادگاهشان یاری برسانند....

منابع غنی فرهنگی زادگاه مقدس پیامبران کشتزارهای حاصلخیز مردمان سخت کوش وباایمان همه وهمه بازیچه ی تصمیم های جهانی است تا تعدادافرادبرای تشکیل جلسات اضطراری به اندازه ی مقبول برسد راستی هم بایدتعدادکشته شدگان مقبول باشدتاعده ای ازخواب خوش بیدارشوند واجسادزنان وکودکان نابینا وفریاد زنان بی سرپرست ومردمان بی خانمان درقاب عکس های برافراشته ی تظاهرات افزون شود تادرجلسات به جای بلندکردن سرانگشتان به نشانه ی اعتراض بااتحاد وهمدلی ریشه ی سرطانی راجراحی کنند نه این که به پمادرسانی والتیام زخم بپردازند!

فلسطین مظلوم واقع شده است همه می دانند جزآن که بایدبداند وریشه اش درفلسطین است صاحبخانه می داند دزدآمده است اما همسایه هنوزبه دنبال سندوزمین خانه می گردد!

دستهای خون آلود درتب وتاب است تاخودرانجات دهد ازاین رو،به هرگونه اقدامی که بادست نوشته های امضاخورده به سویش درازشود حق وتو رانشان می دهد ونیم نگاهی نیزبه لنگه کفش پرتاب شده به سوی به اصطلاح رهبرش دارد!


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

غریبانه نگاهم نکن به تووابسته ام!

اینگونه سرمست ازبرابرم مگذرمن قلبم شیشه ای است!

زانوهایم خم می شود وتورادربرابرخویش می یابم

هردو رهگذریم اماجایمان عوض شده است

همیشه من گریزان بودم واکنون...!

گناهم راخواهم یافت درچشمانی که باشگفتی خیره مانده اند

توخودگفته بودی:بیاکه چشم توتاشرم ونازداردکس

نپرسدازتوکه این ماجراچراکردی؟!

دیدگانم شرمگین به راه دوخته شده وصدایم به تو

انعکاس آخرین سخن درکدامین کوه پیچید

که فرهادکوهکن رابه سوی شهرسرازیرکرد؟!

تورامی خواهدازمیان انبوه عشاق جداسازد

تاتصویرنگاهم درشهررسوایی لیلی ومجنون رابازتاب نیابد

امروزترانه های من دردامن نگاههای عشاق می چرخد

غزل دیگرمال من نیست!

مال توهم نیست!

چشمانم مال توست درلابلای غزل می یابی

دزدانه وزیرکانه به تومی نگرد

سرمست ازداشتن تو

ببخش که توراشکستم وگفتم:لیاقتش رانداری!

ببخش که صدایم درکوهسارغرور...غرورمردانه ات راشکست!

گفتم:لایق نبودی زیرانگاه عشق ازهوس جداست

گفتم:لایق نبودی چون مردراه نیازرادومین تپش می داند

گفتم:لایق نبودی چون شمیم دلکش خدارادرسخنانت ندیدم

گفتم:لایق نبودی سخن تلخ بود....

دل که سفره نمی شود

دستانت راازروی درب کلبه ی تنهایی ام بردار!

می خواهم درسکوت به خاطراتی بنگرم که شایدلایق توبود

شایدلیاقت داشت به یک نفربگویم:

غریبه ای یک لحظه آشنابودوبعدیک عمرغریب شد....


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

دستان مراپس خواهدزدنسیم سردصبحگاه

چون می داندغرورچشمانم مراگرم خواهدکرد!

دستان مراپس خواهدزدطلوع روشن افق

چون می داندروشنی چشمانم به دریای دل راه دارد

دستان مراپس خواهدزدمسافری که برنمی گردد

چون می داند هجران راباورنخواهم کرد...

دستان مراپس خواهدزدبغض شکفته درگلویم

چون می داندتنهایی ام خدایی است

دستان مراپس خواهدزدسمفونی غریب وصال

چون می داند خیال من رنگ وبوی سام یوسف دارد

دستان مراپس خواهدزدنگاه تحقیرآمیزپاییزان

چون می داند یک نفربرایم طرح لباس بهارمی تند

دستان مراپس خواهدزدشب غریب تنهایی

چون می داند چشمانم مغرورمردانه زیستن است

دستان مراپس خواهدزدسروددلکش جویبار

چون می داند غزلهایم به دریاخواهدپیوست

دستان مراپس خواهدزدچرخش مرغان دریایی

چون دایره ی نگاهم ازقایقهای بادبانی لبریزاست

دستان مراپس خواهدزدقطره اشکی که بیقرارمی ماند

چون می داند به پای نامردنخواهدریخت

دستان مراپس خواهدزدرقص پرنوررنگهای مصنوعی

چون می دانددل به هرفریبنده ای نخواهم بست

دستان مراپس خواهدزدنگاهی شاعرانه  درشب

چون می دانددلم بیتاب ترازگیسوی ماه نیست

دستان مراپس خواهدزدشکوفه های رقصان گیلاس

چون می داند گوشواره هایم الماس نوردارد

دستان مراپس خواهدزداشاره ای به چرخش ماهی هادرتور

چون می دانددلم بیتاب صیدنخواهدماند

دستان مراپس خواهدزددستی که خنجرمی زند

چون می داند درخشش انتقام درسکوت من کافی است

دستان مراپس خواهدزدتلاش برای آخرین لبخند

چون می داندکینه درکلبه ی دل راهی ندارد

دستان مراپس خواهدزدبهترین آرزوهای ازراه رسیده

چون می داندبادمجان دورقاب چین هادست می زنند

دستان مراپس خواهدزدمثنوی های ناسروده

چون می داندیک دریاسخن درخاک خفته است

دستان مراپس خواهدزد طنین سرخوش خنده ها

چون می داندعروس غزه داغداراست

دستان مراپس خواهدزد غروربی پایان تقدیر

چون می داند سرنوشت خیال دیگری درسردارد

دستان مراپس خواهدزد تلاش برای آخرین امدادرسانی

چون می داندآرزویی برای ستاره نمانده است

دستان مراپس خواهدزد قاب عکس یادگاری

چون می داندقلب انعکاس چراغ تصویر است

دستان مراپس خواهدزد هدیه های زرورق خفته

چون می داند:من دلی درویش دارم هرچه پیش آیدخوش آید!


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

وزنبورعسل راآموختیم ازدامن دشت وکوه وصحراگیاهان خوشبورابیابد وازشیره ی گلهاودرهم آمیختنشان شهدگوارایی بیافریند که شفادارد.

امروز به زنبورعسلی فکرمی کردم که درست روی شیشه ی یکی از ساختمانها کندویش راساخته بود گوشه ی آن! لبریزاززنبورهای کوچکی بودکه نمی توانستند ازشیشه ی نرم ساخته ی دست بشربالابروند وپروازهم نمی کردندبیچاره زنبورها!

سرانجام هم خانه شان راخراب کردند تازنبورهای کمتری ازدست بروند.

الان به این برخوردمداوم زنبورهافکرمی کنم ورفتاری که ماانسانهادر مواجهه بامشکلات ازخویش نشان می دهیم!

راههای تجربه نشده ی زیادی هستند که می توانیم برگزینیم وازروی عادت به هرآن چیزی که دانستیم درست است چنگ می زنیم ورهایش نمی کنیم درست مثل زنبورها!

زنبورهای عسل خسیس نیستند وهربارکه گلهای خوشبورایافتند باحرکات دست ورقص های زیبابه دورخودمسیرودوری ونزدیکی رانشان زنبورهای دیگرمی دهندماهرگاه به موفقیتی رسیدیم مثل این است قرار است جایزه ی نوبل بگیریم آن راپنهان می کنیم وبه دیگران هم می آموزیم بایدبرای به دست آوردنش تلاش وابتکارداشته باشند!

زنبورهای عسل خسته نمی شوندودرهرزمان که باشدوبتوانند مسیر بازگشت رابیابندبه تلاش برای یافتن گرده ی گل ادامه می دهندومامثل این که کوه کنده ایم ازیک کارخسته کننده که راحت شدیم برای خودمان جشن وپایکوبی به راه می اندازیم وبه افتخاراین روزباشکوه جشنی به فراخور جیب مبارک به راه می اندازیم وخلاصه انتظارپاداش داریم!

زندگی زنبورهای عسل گروهی است ومابعدازچندی زندگی گروهی دلمان به هوای روزگارتنهایی می رودولباس شب زندگی مان راانگاربا همین رنگ بافته باشندآیه ی یاس می خوانیم انگارروزنبوده ونیست!

ازرفتارهای گروهی به تنگ می آییم ودلمان می خواهدبرای تنهایی دلمان دست به دامان کتابهای شعروشب نشینی های شمع وگل وپروانه بپردازیم

امروزوامشب مانند لباس درجسم وروح مانقش می اندازدوماهستیم و آرزوهای دورودراز....

زنبورهای عسل مانندانسانهاانواع واقسامی دارند ملکه ی زنبورها باخوردن شهدانگبین ومراقبت شبانه روزی زنبورهای کارگربه سازمان اجتماعی وبقای کندوانتظام واهمیت می بخشدوانسانهابدون توجه به فوایدخوراکیها به دنیای انواع واقسام بیماریهای قلبی وعروقی ناشی ازمضرات چاقی روی می آورند!

گاه دوملکه دریک کندوبه وجودمی آیدکه بایکدیگرمی جنگندوگاه ملکه ی جوان به همراه دسته ای اززنبورهاکندورابه مقصدی نوترک می کند

ماانسانها دوئل رابرای بقای نسل برنگزیده ایم بلکه مقاصددنیوی راه عقل واندیشه ی اخروی رامی گیردوبه خودمان وجانمان ظلم می کنیم.

زنبورهای عسل قبرستان،انبارآذوقه،منبع آب آشامیدنی داخل کندویشان ذخیره دارندومانیزباتدابیری اینهارادرست کرده ایم!شباهت عجیبی که دراینجابامادارندشناسایی زنبورهای بیماروناتوان وانتقالشان به قسمت مخصوص دفن یاقبرستان است ومانیزخانه های سالمندان رادرست مانندآخرین حربه برای نجات جان!خانه ورهاشدن ازحرف وسخن اعضای ناسازگاردوست وفامیل برگزیده ایم!!

زنبورهای عسل رابرای درمان بیماریهای لاعلاج به کارمی گیرند ازنیش زنبورعسل برای برگرداندن سلامت بیماران فلج اندام مخصوصا" انگشتان پای مصدوم!به وسیله ی نیش زدن زنبورونهادن مستقیم زنبورعسل برعضوآسیب دیده ی بیماراستفاده می کنند!

عسل زنبورهانیزبرای درمان نیش زدن نوعی مورچه ی سمی مفیداست!

عسل برای شربت عسل باآب نیمگرم برای بیماران افسرده مفیداست!

عسل برای درمان بیماری ضعف بینایی زنان سالخورده وحتی جوانان نیزکاربرددارد!

سوره ی مبارکه ی نحل راازنوبخوانیم.


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

همین چندلحظه پیش بودتلفن زنگ زدآشنایی می گفت:16مرتبه تک زنگ روی تلفن همراهش زده ویک پیام که نوشته بوده:سلام! وخلاصه دلتان راخسته نکنم وسرتان رادرد نیاورم! مزاحم شده بودشماره رابرداشتم وزنگ زدم!بله صدای ترانه ای شنیده می شد که معلوم بودطرف اهل حال است وبه محض این که صدای مرا شنیدقطع کرد!

نوبتی هم بودحالانوبت من بودکه 16بارتک زنگ راتجربه کنم واعصابم خط خطی شود!!

پیام کوتاه شماره ی شمادردست بررسی است رافرستادم بااین امید که بترسد ودست ازآزاربردارد!!(بزنم به تخته بااین ابتکار!)

تلفن راربع ساعتی خاموش کردم تااعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیکش کمی به هم بریزد ومن هم نفس بکشم!!

بله تلفن زنگ خوردوخودش را....از....معرفی کرد انگارباید کوتاه می آمدم!!(دستهابالاتسلیم!)

ولی نه دروغ گفتن هم ممکن است درکارباشدمن که مزاحم نشده ام شماره راداده اند تاببینم طرف کیست؟!

خلاصه جونم براتون بگه!(طرف اینجوری که می گفت درحال بررسی وشناسایی شماره بوده تاببینه کیه؟!)

ودیدم درست صحبت می کنه گوشی رودادم دست مامانی! کمی که حرف زدند صدای مادربلندشد:ماکی مزاحم شدیم!!

گوشی رابرداشتم وخلاصه ماجرا رامحکم وبااعتمادبه نفس بیان کردم که شماره راچه جوری به دست آورده ایم!

(بله شماره ......بود!!!)

ایول گوشی این سازمان دست کی بوده یاازشماره سوءاستفاده می کردند جای خوددارد!

عجب امااگه دروغ بگه چی؟!(بعیدهم نیست؟!)

خلاصه بادعای بلندبالایی بدرقه ی تلفنی اش کردم ورفت!

دعاکنید فرداوفرداهابه خیربگذرد چون سرمای عجیب غریبی به سراغم آمد ومن مسکین!داخل حلیم یکی افتادم اونم تاخرخره!


ارسال شده در توسط زیباجنیدی
<      1   2   3   4   5   >>   >