سلام دوستان همراه
(تلاوت سراسری سوره ی حشربرای رهایی مردم مظلوم غزه،این سوره درهنگام پیروزی سپاه اسلام بریهودنازل شده.لطفا"برای دوستان نیز ارسال کنید)
موبایل این اس ام اس زیبارانشان می دهدومن به پیام همراه اول نیزمی اندیشم:
اینک غزه کربلا
وامروزعاشوراست.
فلسطین سخن روزاست اشک های مادران دردلهاسیل می شود و هر سخنی که باآه ودردبرزبان می آید همدلی وهمراهی بامردم به حقیقت بی پناه و مظلوم فلسطین رابیان می کند.
به آدرس فرستنده ی پیام می نگرم دوست خوبم خدیجه است خوشحال می شوم که درکنارکارهای فراوان ومشغله های زیادی که داردبه این امرنیز علاقه ی وافری داردیک لحظه دلم برایش تنگ می شوداولین فرصت باید سرش آوارشوم!تابداند خیلی دلم می خواست ببینمش!
امروزوحشتناک مشغول کاربودم زندگی من بادلهای آفتابی گره خورده است زنگ تفریح ازبس مقنعه ام رامی کشیدند ترسیدم بدون روسری شوم یادش به خیرازدل محبت وصمیمیت بچه های سال قبل راداشتند سخنانشان رابایدیکی یکی گوش می دادم ونازشان رامی کشیدم!
درمراسم دانشگاه پیام نوردونفربه من سلام کردند بالبخندبه سویشان برگشتم ومتوجه شدم سال82دبیرشان بوده ام!
وای خدای من بچه های من چه بزرگ شده بودند!!
دانشجوی رشته ی مدیریت،ازسرشوخی گفتم:حالامدیرمن نشوید!
خندیدند ومدتی گپ زدیم....
زندگی گذرهمین جویبارهای زلال است
خدایایاری ام کن هرگزدل یتیمی رانشکنم
خدایادلم راسرچشمه ی نورایمان قراربده
خدایایاری ام کن عمرم راروزه بگیرم
خدایاقدرت معنوی مرازیادکن که به قدرت مادی خواهم رسید
خدایادلم رابه غزه پیوندبزن
خدایاکودکان فلسطین نیازمند دستان ماهستند
دلشان راشادبگردان
وجودشان رادرپناه خویش بگیرتانسلهای آینده،آینده سازباشند
(آمین یارب العالمین)
یارب برحمتک استغیث اصلح لی شانی کله
یارب برحمتک نرجوونرحم ونصلی
یاکریم:
ربناظلمناانفسناوان لم تغفرلناوترحمنالنکونن من الخاسرین
یارب:
انک عفوتحب العفوفاعف عنی
یارحمان:
به گناه عده ای ماراهلاک نگردانی که ماباقلم برائت می جوییم
یارب:
ازظلم وتباهی بیزاریم ورحمت وغفران تورامی جوییم
یاالله:
الله الله الله زیباترین کلام تویی یارب مارادریاب
فلسطین اشک هایش تمام شد...
مردمانش تاچه وقت چکمه های یهودرابرکمرشان حس کنند...
دستان دعایمان راببین وبرای آزادی قدس شریف یاری فرما
********************************
آرزودارم
ای به قصدغارت همچون دزدان دریایی سررسیده!
ای نورسیده ودیرمانده!
چهل شبانه روزباایرادهای بنی اسرائیلی
باخواهش های نابجا دریافتن گوساله ای برای ذبح
درداشتن کتابی برای ذکر
درخواستن سرزمینی برای ماندگاری!
سرگردان بمانی!
آرزودارم دست همان پیامبری که باخویش رنجاندید
دلش رابه غم واندوه وتهدید کشاندید
سخنانش رابادریچه ی شک وتردید پذیرفتید
شباهنگام به خوابتان بیاید
برحلقوم حرام خوارتان یک بارچنگ بیفکند
تابدانید که چوب خدابی صداست!
مانندچوب برجابمانید
ازکناربهارسرزمینت
ازکناراعیاد نورانی ات
ازکنارنوجوانان سنگ درمشت
ازکنارآه مظلوم
ازکناراشک بی صدا
ازکنارخانه های بی رنگ
ازکنارانتظارانتظارانتظار
می گذرم!
محبوب نابینارابه حال خویش می نهم
دامن پرچین دختران که گلهای سرخ می چینند
درگلستان سعدی جستجوخواهم کرد!
اگرمردمان بدانند سعدی ازاین دیارعرب زبان
اشعاری برای مردمان مظلوم ساخته
که ازبنی آدم سخن گفته
وازماه دیارعرب فدای سخنش
قربان رهش
درودبرهرقدمش
سلام برهمرهش
امداد جسته است
ورق ورق گلستان رابه نشانه ی پیوندمردم دوستی
درصفحات چشمان روزنامه خوانها
مردم دوستان
عشق ورزان
خواهم آوردخواهم کشاند
خواهم خواست
تابدانندسکوت هرمسلمان خیانت است به قرآن
چه کسی داغدارنامه ام راخواهدرساند؟!
چه کسی ازشبان بی برقی غزه خواهدگفت؟!
چه کسی دشمنان بی ثباتم رابردارخواهدکرد؟!
چه کسی از قاتلان عروسک سازبمب دستی
انتقام خواهدگرفت؟!
چه کسی برایم سینه خواهدزد؟!
می خواهم فریادبزنم که خدایم اذن جهادداده
خدایم مرارهنماست
اگرسمینارهاومحافلتان
ازدستان به خون آلوده حمایت کند
من سخنم راخواهم گفت
حرف حق شنیدنی است برای آزادگان
وحق گرفتنی است برای آزادی خواهان
هرگزناامیدبرنخواهم گشت
الاان نصرالله لقریب
الابذکرالله تطمئن القلوب
آگاه باشیدپیروزی ویاری خداوندنزدیک است
قطعا"نزدیک است
************************
لاحول می خوانم ودلم برای صداقت یک نفرتنگ می شود
دلم برای مهربانی عزیزی می دود
که اگرچه جداست اماهرگزرهانبوده است
ای دوست!
هرگزوجودحاضروغایب شنیده ای؟!
من درمیان جمع ودلم جای دیگری
من درحضورجمع ودلم مال دیگری!
مثنوی موج می شودودلم دریا
به دریامی زنم!
آی ساحران درسرزمینتان چه خبراست؟!
به افسون کدام ساحرمسلمان رابه سرای جاویدمی فرستید؟!
فرعون زمانتان کیست؟!
معصومانه برگهای محکومیت سیاه می کنید
معصومانه کودکان رادیده برمی بندید
وبه آغوش خاک می سپارید
دردل به حال وروزسیاه مردمان مسرور می شوید
شراب ناب فرانسوی می نوشید
وگوشت خوک بریان می خورید
ودانه های بلندبرنج درزباله ها
وماشینهای نوک طلایی
وزنان تبلیغات نشین برای ظرف غذای سگ....
داغداراست ناگفته ها....
ازکدام طایفه اید؟!
کدام دین کدام مذهب کدام قبیله ی عاشق
محبوب نابینا می گذرد
انگارصدایش راناشنوایان نیزمی شنوند
دستانش حنابسته ی روزگاران شاد
نه چندان دور....
پرستوی مهاجرش درگوشه وکنارخانه ساخته
دلش هنوزدرکنارزیتون ولیموزارها
درکنارباغهای پرتقال
درکنارشاخسارهای سربه فلک کشیده
درآخرین شیب دشت
درآخرین چرخش نسیم
درمیان گردوغبارهای محلی
به دامن پرچین دختران
سپیدروی گل چهره...
خیره مانده است
دختربهاری فلسطین!
لیلاوشی درراه به اطراف می نگرد
دستش به سمت شکوفه ای می رود
زمینش درحال ویرانی است
فرهنگ مردمانش درداغ کودکان
دراشک مادران لالایی هارابه تصویرمی کشد
دربازکن مسافر!
این سرزمین موعوداست
سکوت رابرگزیده ای برای اوکه می دانی کیست؟!
صدایت درمیان جمع می پیچدوناپیدامی شود
دستانت گاه می لرزدوگاه درکف دست می گیری
تالرزش نامحسوس آن سوال برانگیزنباشد
یک نفرنام گل سرخ رامی گوید
وبه خودمی لرزد!
انگارنسیم دستانش رابرپیچک نگهبان آلاچیق کشیده است
انگارمورچه های کوچک دربین زمین وآسمان
به دنبال ساختن خانه ای جدیددرتکاپوهستند
آرام نگاهش می کنی واونیزبه تومی نگرد
صدایش راکه ازقعردریاهاست کنکاش می کنی تابدانی
آهووش دشتهای کدام قبیله رابه تورافکنده؟!
لیلی ازسرزمین هزارچهره هاست یانه؟!
صورتش معصومیت پنه لوپه رادارد؟!
ازدورنغمه ی دلتنگی اش می آید:
دردهجری کشیده ام که مپرس!
باورت نمی شود محبوب نابینادربرابرت ایستاده است
چشم می افکنی تاباورداشته باشی توقع نابجایی از
سفره های مرغ وبرنج وگوشت
وماشین های آمریکایی سوارداری!
چشم می افکنی تابدانی خواب نمی بینی
واینک همان قرن سیاه فرارسیده است
لباسهای تنگ ومادران نشسته درکافی شاپ های چلچراغ زا!
خنده های کودکانه رادایه های هندومی بینند
ومادربه یادنداردکدام شب صورت فرزندش رابرای هزاران درد بی درمان جسمی وروحی
نوازش کرده است....
چشمت به محبوب نابینایی است که دلش شیون دارد
امالبخندش ژوکوندواردل می برد!!
بگذارگردوغباربه کناری برود
محبوب نابیناعصایش رادرکف دست گرفته می رود
سخنی نداردنگاهش تازیانه ی وجدان می کوبد
ومی گذرد...
به خودت که می آیی سیل بی امان اشک گونه هایت را
دلت راخنده ات راوحتی سخنت راربوده!
عشق پیروجوان نمی شناسد
عاشقی پدرعاشق درمی آورد!
بگذارترانه های محلی پرسوزوگدازتربه تصویربکشند
می خواهم دراین شب طولانی قصه های هزارویکشب
درطوفان بلوغ جوانی گم شود!
قصه گویان رافراخوان
دوران عصای طلایی موسی است!
ساحران رابگودرطنابهاجیوه بریزند
که می خواهم ازافسون مارهای گنج خفته بگویم!
امشب عجب مثنوی دردلم غوغامی کند
وشعرنوباعشق به بندمی کشد مانند دانه های تسبیح
....
سلام به دوستان
امروزهم ازراه رسید یکی ازروزهای زمستان87
تاباهم ودرکنارهم بودن را بیاموزیم بی سروصدابه کنارمان آمدوباتقدیمی ازسراحترام وامیدواری به مانگریست وشقایق هایش رابرایمان یادآوری کرد...
گلهای شقایق دشت ِهمیشه سرسبزایمان به ماه محرم می رسد ومن به این بیت می اندیشم:
(جهان خونریزبنیاداست هشدار
سرسال ازمحرم آفریدند)
اس ام اس زیبایی ازدوبی به دستم می رسدکه به زبان عربی است:
(نهنئکم بحلول العام الهجری الجدیدجعله الله لکم عام خیرویسروبرکه
وکل عام وانتم بخیر)
سال هجری قمری آغازشده فرداروزه می گیریم واین سال راباحرمت وعزت شروع می کنیم به یادواقعه ی عاشوراکه می افتم ناخودآگاه به پیام استادشهیدمی اندیشم:یزیدامروزخویش رابشناس امروزباید برای فلسطین سینه بزنی....
سخنان زیباودلنشین استادتاعمق جانم نفوذ می کندوقتی می خوانم برای برگزاری مراسم هاومناسبت های مساجدچه سخنانی به پیش می آید و فخرفروشی جای هدف قیام عاشورا رامی گیرد دلم به دردمی آید....
دربین سخنان دوستان شایع بود دیگ آش نذری که به دست مستحق آن نرسیده بودازوسط خم شده بود ومردم که دوروبردیگ نذری جمع شده بودند به فراخورتوان درآن پول صدقه می ریختند....
خداوندباهشدارهای فراوان چشم های مارامی گشایدوما بدون توجه به جمع آوری خوبی هاوحسناتی مشغولیم که هیزم رادرسرای باقی گرد می آورد...
به خداوندپناه می گیریم ازدستانی که به سمت خیرمی روداما بدون ثمره برمی گردد...
ماه محرم بسیارسنگین است دراین ماه کسانی یافت می شوندکه هرگز لبانشان به تبسم وانمی شودوبه غروب وطلوع ماه محرم باچشمانی به خون نشسته می نگرند...
دراین ماه به یادلب تشنگانی می افتیم که صدای العطش راجاودان ساختند ودردل به یادآن همه محبت خالصانه رسول مکرم اسلام صلوات وسلام ودرودخدابرنام ویادویارانش بادمی افتیم....
دراین ماه به جلوه ای ازنوروروشنایی نیزدقیق می شویم که فرهنگ شهادت عاشوراورسالت خون شهید ورسالت قلم رایادآوری می کند....
خدایا:نورایمان رادردلهایمان برقرارفرماودلمان رابه سمت خیمه هایی ببرکه درنورصبحگاهی شهادت می درخشند....
خدایا:بگذارآرام برذوالجناح که درگوشه ای ایستاده است خیره شوم وبرایش ازحماسه ی همیشه ماندگارعاشورابپرسم....
خدایا:بگذاردرهمان گردوغبارمسیرحُربایستم تادرهرقدم برایش خارهای سخت بیابان رابه کناری بنهم....
خدایا:بگذارهمان نسیمی باشم که درکنارگهواره ی خندان به تاب بازی مشغول است....
خدایا:بگذارتصویری باشم ازصفوف به هم پیوسته ی فرشتگان که برای نمازظهرعاشوراوبردن اذکار وادعیه به آسمان منتظرند....
خدایا:کودکان درانتظارندتا....
آب لب تشنه می گردد....