باز هم دل شکسته می آید
مرغ دل خسته خسته می آید
باز هم کولی رمیده ز شهر
بی صدا بار بسته می آید
کاسه آبی بگیردردستت
تا بنوشانی اش صفای دلم
او گدای تو شد میان همه
پادشاهی نما!برای دلم
او همان سرخوش است و مغرور است
که هزاران غریب راهی کرد
چشم وابرو کمان و دل از سنگ
تیرزد دعوی گواهی کرد!
دست او را بگیردردستت
بینوای دلم که برگشته
هرقدم نرگس و سمن افشان
جان به قربان دل!دل خسته
سبزه چهره چه ناز می خندد
مارافعی کمند را انداخت
خط وخالش پلنگ یا ببراست؟
بی خیال!کاردل چه زیباساخت
***