شب زیبای پاییزی وزندگی که همچون جویباری زنده وپویا به مسیر خویش ادامه می دهد؛امروزبرای من روز شلوغ وسرنوشت سازی بود چون خیلی راحت می توانستم ازقدرت خویش استفاده کنم اما بعددیدم نه راههای امتحان نشده ی زیادی هستند که من هنوز تجربه نکرده ام برای همین هم دست به دامان (محبت) شدم؛
همان اکسیری که ارزش آن ازهرچه مادیات وزندگی پرستی است بیشتراست!
ونقش خویش رابه یادآوردم ودانستم
همیشه بهانه ای کوچک می توان یافت برای شادزیستن
همیشه فلسفه ای برای اولین ماهی واولین تورماهی گیری
می توان بافت وبه سادگی یافت!
فرشته ی کوچکی دردل من آرام می گوید:
آموختن وعمل کردن باید مساوی باشند
ازکوچکترین واژه ی نگاه اسراربیاموز....
می اندیشم پری کوچک سرزمین من خیلی تنبل است
چون می توانست راحت به من بگوید:
دردامن دشت به دنبال قاصدکی می گردد
که من برایش ازبید مجنون
ودیارفراموش شده ی ققنوس می گویم
اما نمی شود ساده بودن راآموخت
باید سادگی رابارگ وپوست احساس کرد
برای همین فرشته ی کوچک قلبم رابادستان دعا زیباروترکردم خنده ای چون پریان دیارسهراب برلبانش نهادم
وافسون دیارعشق راسازکردم
شاید بدانند من نیز گم گشته ای دارم
که بسیار به زهره ی آسمانها شبیه است
همان سحرآموزشی هاروت وماروت رامی داند
ودلش می خواهد این بارقرعه به نام قلب کوچک
پری دریایی من بیفتد!
امامن بسیارهشیارترازاوعمل می کنم
من برایش قصه ای می گویم
ازرهنوردان دیارعشق
که تازمانی که خودشان رافتح نکردند
نتوانستند دامنه ای رانیز فتح کنند....
می توانم افسون چشمانم کمترازافسون سخنم نیست
بی کلام هزاران وادی را تسخیرکرده ام
وچه قدرتنهایی انسانهای غرق شده درجمع ترحم برانگیز است چه بسیاردستانی که درهم گره خورده اند
وسمفونی جدایی سازکرده اند
واکنون برای وصال کودکانه به تقدیرمی اندیشند....
پری کوچک دریایی ام!
این بارماهی گیربرای صید ماهی خوش خرام که توباشی
به دریا ی طوفانی قدم نهاده
صدای ترانه اش برایت آشنا نیست
هنوز دعای کودکی اش رامی خواند
اولین بارکه مادراورابرروی پا می نشاند
ولااله الاالله راتلقینش می کرد
آموخت که باید به دریای طوفانی اعتماد کند
چون تونشانه ای هستی برای پیوند!
اکنون دریابه تورمجهز است ودل به دریا زده
تامروارید صید کند
اولین موج دلهره آوراست اما هدف آن قدربزرگ است
که می داند دست خالی نمی تواند برگردد
وبایقین
مسروربرخواهد گشت؛
اولین ماهی که دردام افتاده هنوزدست وپامی زند ودلخوش به چند قطره آب که درکف قایق ریخته است امید دارد
به حیات برگردد....
وتوآن رامی بینی ودلت برای تمام خوبی ها تنگ می شود
کینه هارابه دورمی ریزی ونفس راحتی می کشی؛
دومین ماهی آن قدرآرام صیدمی شود که خودت هم
باورنمی کنی واین بارچشمانت به دلهره ی ماهی طلایی
خیره می شود که ناباورانه زندگی رارها می کند؛
وماهی بعدی وبعدی...
توموفق شده ای اما هنوز جای یک واژه خالی است؛
ماهی هنوزنفس می کشد وآب آب آب رامی شنوی؛
زندگی شیرین است بیاموزعاشق ازدنیا وداع کنی
*****************