به نام خدا
یه داستان جالب از کبوتر(یاکریم)شنیدم که بدنیست واستون تعریف کنم:
حضرت نوح(ع)وقتی موندن کشتی روی آبها طولانی شد و ازطرفی انواع موجودات وحشی و اهلی سوار کشتی شده بودندوغذای کافی هم براشون نبود تصمیم گرفت پرندگان رو برای پیداکردن خشکی بفرستند
کبوترباچند پرنده به سمت های مختلفی پروازکردندوکبوترزودتربرگشت و باخودش یه شاخه زیتون هم آورده بود
کشتی کمی بعدبرروی کوه(جودی)لنگرگرفت
حضرت نوح(ع)دلشاد شدند وبرای کبوتردعاکردند اون هم چه دعای خوبی که خداکنه همیشه همدم و همنشین انسانهای خوب و خداترس باشی
خوش به حال کبوترای حرم
وخوش به حال کبوتر که مشمول دعای پیغمبری شدهرکی دلش تنگ شده یه صلوات بفرسته