به نام زیبای زیبا آفرین
امروزسه شنبه بود13مهرماه89ازصبح تا الان درگیر کارهای مدرسه بودم بدتر از همه این که سه شغله شدم بدون هیچ ابلاغی!!
ازیه طرف خانوم معلم گل و گلاب پرورشی شدم از یه طرف شدم معاون مدرسه که کمک حال مدیر باشم واز یه طرف شدم خانوم معلم دبیرادبیات!!
وای خداجون امسال دیگه سال چه جونوریه؟!مردم ازخنده الان توی راه که داشتم می اومدم به خودم می گفتم نکنه چشم شورخوردی؟!
وای حالاامسال چه شود؟!
صبح داشتم به معاون محترم اداره می گفتم:هم ازتوبره می خورم هم ازآخور!!
آخه هم روزنامه دیواری بسیج بچه ها دستم بود که فرمانده بسیج بودم هم فعالیت پرورشی سرکلاس رفته بودم وخلاصه سرگرمشون کرده بودم تا مدیرنفس راحتی بکشه!هم از زندگینامه ی مولوی وحافظ گفته بودم!
آی خداجان عجب سال شیرتوشیری شده این سال تحصیلی جدید3تا معلم ادبیات فرستادن یه مدرسه راهنمایی!
با سه تا ابلاغ که فعلا"همه شو باید بزاری دم کوزه آبش رو بخوری(نوش جان!)
خوب شکر خدا حقوق داریم اونم حقوق حلال معلمی!
باباجان بقیه شو بگو:شکرخدا الحمدلله سرکارباشیم بزارسرکارباشیم!!!
من معاون پرورشی نمی خوام با این که دل وجونم واسه پرورشی می ره ولی نمی خوام!!
باباجان!من رشته ی خودم می خوام تدریس اونم با یه قامت کشیده وبیان رسا از زندگی حافظ وسعدی؛
خدابه خیربگذرونه فعلا"که همه جا امن و امانه هیچ خبری هم نیست حتی جیرجیرک هم نمی خونه!!
خانوم معلم سه شغله هیچ شغله همه شغله فعلا"سرگرم گرفتن تحقیق از اینترنت باش تا ببینم تا آخر سال بازچه جوری می آی توسایت داد وهوار راه میندازی؟!
فعلا"
***