شرمنده ام ازچشمهایت
جزمهربانی نیست باور
چه خاطراتم نازنین است
ای تک درخت خشک بی بر
لیلی ومجنون رانشاندی
درسایه سارخویش عمری
سرسبزی ات صدخاطره شد
ورازدارخویش عمری
امروزبعدازسالیانی
درخاطرم آمدتوهستی
دل پیش ترآمدبه سویت
من بعدترازخودپرستی!
دستان تنهایم کشیدم
بریادگاری های تنها
حتَی یکی هم باوفانیست
لیلی ومجنون نیست شیدا
شایدهزاران یادگاری
درخاطرتوثبت کردند
امَاهمه ثابت گری تو
ازمردمی بویی نبردند
ازچشمه ی جوشان به پایت
پرسیده ام اسرارهارا
باگریه گفتا:روزگاراست
رمزی دگرسردارهارا
پایان حرفم باغروب است
شایدغروب عشق باشد
اماطلوع قصَه باعشق
بایدغروب عشق باشد
هان قصَه گوآغازگرباش
تنهاخدای مهربان بود
یک تک درختی بودسرسبز
امَید قلب دوجوان بود
یک یادگاری خوانده بودی
ازروزگاران گذشته
امروزمی بینی که ازعشق
حتَی خیال عشق رفته!
مرغ هوس گرپابگیرد
دردادریغاروح مرده
آخرتوهم می دانی ای دوست
بی عشق جان ودل فسرده
مرغ هوس رادرقفس نٍه
مرغ سبک باری بیاور
زنجیربرپای دل افکن
مردعمل باش ای دلاور
لیلاومجنون قصَه ای بود
لیلا:دلت مجنون:وفاعشق
رمزنگاهی بیکران داشت
حتَی گذشتن بیوفا:عشق!
آری درخت نازنینم
برشاخسارت میوه ای نیست
امَانگاهم عبرت آموخت
گریادگارت میوه ای نیست
*************