سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

جاپای تومن نهاده بودم

پشت سرخودنگاه کردی

دیدی تپش وخروش قلبم

بیچاره دلم گناه کردی

«نیَت»به دلم شکفته ای دوست

نشناختیَ وخدانگهدار!

ازجانب من به روزمرگ است

این گفته نمی شودپدیدار

امَابگذارای گل سرخ

این بارقلم سخن بگوید

ازلحظه ی چون شکسته کوزه!!

ازعطرگل وچمن بگوید

درجمع وصال دوستان بود

یک لحظه مراصدازدی عشق

جان سوی توپرکشیدن آموخت

تیری زسرجفازدی عشق

ای وای چه شدشدی فراموش؟!

نه!توگل سرخ صدمکانی

من گلبرگی رمیده ازباد

عاشق من وتومراندانی

چشمان توآیه های ناب است

آخر«سحری»به دل شکوفاست

باعطر«تراویح»ونمازی

باعشق ببین جای تووالاست

من خاک ره ازنظرگرفتم

ای سرمه ی چشم آفرینش

ازمهرومحبَت خدایی

ازنوبنمادلی گزینش

من درقدمت فتاده چون خار

باشدتوگلی مراهمین بس!

هرگزچونمی شوی فراموش

بگذارمرازمین غمین بس!

ای وای دلم مدینه برگشت

آن تنگ غروب وعطرباران

توبامن ومن باتو قدم زن

یک جمع چو آفتاب تابان

ای وای دلم رسیدمکَه

من پرده ی کعبه درکف دست

ای مرغ دلم غمین نباشی

«آمین مرغی»درآسمان هست

چشم ودل اوستاره دارد

غم بهردلت نخواست ای دوست

حرفی زد وبردلت نشسته

بایادخدادواست ای دوست

قربان رهش که راه نوراست

صلوات فرستم ازدل وجان

چشم ونظرش کتاب حق است

خواهم نظرش همیشه تابان

یارب به خدایی توخواهم

راه گل سرخ جان بگیرد

صاحبدل عشق همدم آید

این خسته سخن توان بگیرد

***************


ارسال شده در توسط زیباجنیدی