لیلی وش چشمان من مجنون کجابود
مرغ هوس ازدامن این غم رهابود
آن دل که دردام غمش افتادجان داد
کی فرصت بحرطویل وادعابود
نقشی اگرمجنون کشیدازدوری دوست
بادصبا چید وگرفتار هوا بود
آن نقش نقش آسمانهابودخواندی
نقش محبَت چون چراغی باصفابود
کم ترگلایه!نه تولیلایی نه مجنون
لیلی ومجنون قصَه ای شیرین لقابود
لیلی وش دشت جنون کی رنگ می کرد؟!
مجنون بیدل کی به دنبال دوابود؟!
راضی به هرچه داده ی راه خدایی
شاکراگرچه دستشان دورازوفابود
نان جوینی بودگردرکاسه ی دوست
بااشک خونین محبَت هانوابود
ای درغم دنیای دون باورنداری؟!
مجنون اگرلیلی نبودکی آشنابود؟!
رسم زمانه نام لیلی رازمین زد
لیلای دل درآرزوی صدبلابود
گرزخم دلدارت تحمَل نیست هان رو
عاشق به دام تهمت وغم مبتلابود
دست مرادردست گیری ای مسافر!
دل باتوباشددوری ماکی روابود؟!
امَا فراموشم نشد دیدی قلم وای!
امشب عجب بزمی به چشم بی ریابود!
*********************