سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

حرفهایت اگرچه پرآه است

دل پرازاخم های بیگاه است

شب یلدابه خاطرت مانده!

شب یلدای من سحرگاه است

دل شکستن هنرنمی خوانم

پیش خورشیدچشم من ماه است

نازنین حوصله کمی طاقت

گرنصیحت شنیدنت راه است

ای دریغاجوان ومغروری

سخنم ابر،ورویشت کاه است!

روزگاری گذشت ازعمرم

چشم عاشق کرانه راجاه است

*******************

توسنگ بودی ای دل بیگانه رفتار

من همچوشبنم درنگاهت یادگاری

یک روزدیدم توزمین من آسمانم

رفتم به سوی آسمان دل بیقراری

امروزمی بینم همان خاروخسی تو!

امادریغاظاهرت رادوست دارند

باشداگرچه مغزراباورنمودم

بگذارجمعی دوست رااین پوست دارند

آخرخزف کی جایگاه زرنشیند؟!

روباه مکاری که عاشق افکنی تو

لبخندداری کنج لب یعنی مسیحا

دریای آرامی که قایق افکنی تو

طوفان تودرحرفهای عاشقانه است

تصویرچشم توفسانه دوست دارد

آهووش دشت بهاری حق نگهدار!

زیبا!وصال جاودانه دوست دارد

****************

آخرچگونه می توان گفت

شیرین وشیرین است وزیبا

تنگ غروبی دل شکسته

کی می رسدبه رنگ رویا

چشمان من باگریه مانده

درآرزویی دوربس دور

ترسم بماندهمچوآن گل

باحسرت وافسوس درگور!

دل شادمان باشم چگونه؟!

غم همچودریاموج دارد

بال  سپیدی داشتم آه!

کنج قفس کی اوج دارد؟!

بال مراصیادتادید

گفتا:قفس درخورهمیشه

ای کاش بال وپربریزد

چشم حسد پردرهمیشه!

باآب ودانه ماندنی نیست

خوشرنگ بال وپرفسانه است

روح مرادربندگیری؟!

زیباست نقش جاودانه است!

**************************

 


ارسال شده در توسط زیباجنیدی