دستان مراپس خواهدزدنسیم سردصبحگاه
چون می داندغرورچشمانم مراگرم خواهدکرد!
دستان مراپس خواهدزدطلوع روشن افق
چون می داندروشنی چشمانم به دریای دل راه دارد
دستان مراپس خواهدزدمسافری که برنمی گردد
چون می داند هجران راباورنخواهم کرد...
دستان مراپس خواهدزدبغض شکفته درگلویم
چون می داندتنهایی ام خدایی است
دستان مراپس خواهدزدسمفونی غریب وصال
چون می داند خیال من رنگ وبوی سام یوسف دارد
دستان مراپس خواهدزدنگاه تحقیرآمیزپاییزان
چون می داند یک نفربرایم طرح لباس بهارمی تند
دستان مراپس خواهدزدشب غریب تنهایی
چون می داند چشمانم مغرورمردانه زیستن است
دستان مراپس خواهدزدسروددلکش جویبار
چون می داند غزلهایم به دریاخواهدپیوست
دستان مراپس خواهدزدچرخش مرغان دریایی
چون دایره ی نگاهم ازقایقهای بادبانی لبریزاست
دستان مراپس خواهدزدقطره اشکی که بیقرارمی ماند
چون می داند به پای نامردنخواهدریخت
دستان مراپس خواهدزدرقص پرنوررنگهای مصنوعی
چون می دانددل به هرفریبنده ای نخواهم بست
دستان مراپس خواهدزدنگاهی شاعرانه درشب
چون می دانددلم بیتاب ترازگیسوی ماه نیست
دستان مراپس خواهدزدشکوفه های رقصان گیلاس
چون می داند گوشواره هایم الماس نوردارد
دستان مراپس خواهدزداشاره ای به چرخش ماهی هادرتور
چون می دانددلم بیتاب صیدنخواهدماند
دستان مراپس خواهدزددستی که خنجرمی زند
چون می داند درخشش انتقام درسکوت من کافی است
دستان مراپس خواهدزدتلاش برای آخرین لبخند
چون می داندکینه درکلبه ی دل راهی ندارد
دستان مراپس خواهدزدبهترین آرزوهای ازراه رسیده
چون می داندبادمجان دورقاب چین هادست می زنند
دستان مراپس خواهدزدمثنوی های ناسروده
چون می داندیک دریاسخن درخاک خفته است
دستان مراپس خواهدزد طنین سرخوش خنده ها
چون می داندعروس غزه داغداراست
دستان مراپس خواهدزد غروربی پایان تقدیر
چون می داند سرنوشت خیال دیگری درسردارد
دستان مراپس خواهدزد تلاش برای آخرین امدادرسانی
چون می داندآرزویی برای ستاره نمانده است
دستان مراپس خواهدزد قاب عکس یادگاری
چون می داندقلب انعکاس چراغ تصویر است
دستان مراپس خواهدزد هدیه های زرورق خفته
چون می داند:من دلی درویش دارم هرچه پیش آیدخوش آید!