سلام به کربلا سلام به عطرشهادت سلام به وزش کوی بهشت
سلام به کربلای ناگفته برلب مانده
سلام به لاله های مدفون ونام آشنا
حربن یزیدریاحی کجاست
چشمان قلم به جستجوی اوست
کجاست شیرمرد70ساله
دستان بریده راکجابیابم
اشک یتیمان راکجا
قلم راخواهم گریاند:
با عشق خونین جگر
سلام به72آلاله ی بی سر
اسبان براجسام زخم خورده شان نیزرحم نکردند...
سلام برگلزارشهیدان بی نشان
سلام براسبهای بی سوار
سلام بر لحظه های غریب شام غریبان
سلام بردلدادگان آرمیده درآغوش خاک
سلام سربرافراشته برنیزه
(کدام سوره راتلاوت خواهی کرد؟!)
سلام گونه های گلگون
سلام خنده های جام وصل
سلام ردیف های آبی فرشتگان
سلام افلاکیان
سلام جام خونین شهادت
سلام دستهای برافراشته درمسیرکاروان
ازکه می پرسید:شامیان آمدند؟!
نه صدایشان بسیارآشناتراست
ازکه می پرسید:اسیران وکنیزان آمدند؟!
نه زبانتان بریده بادکه کنیزان شمانیزدربرابرشان زانوخواهندزد
ازکه می پرسید:هدیه می دهند؟!
صدقه برآنان حرام است اکنون می خواهیدباهدیه بسنجید!
آسمان طلوع خواهی کردیاغروب؟!
دشت،مثنوی شهادت توراخواهم سرود مبادادراین اندیشه باشی که طلوع دیگری راباچشمان آبی نظاره گر خواهی بود؟!
نه!آبی هاتمام شد....
سرخ گلگون می خواهم ازهمان رنگی که نی نامه رادلخون کرد
ازفراق شمس نیزگامهایی به فراخوروالاترازنگاهت خواهم کشید
امتدادآن به ظهرآخرین بوسه ی دیداربرمی گردد....
قلم مجنون خویش رایافته است یالیلایش راگم کرده است؟!
این گونه آشفته سربردیوارمی کوبد
نمی داند به کدام سمت نماز بگزارد؟!
دستانش رابه هوای عشق می آویزد
تیرباران جهل چه هولناک گلوی طفل شش ماهه اش راپاره می کند...
دلش رابه صحرایی می زندکه آب درریشه داردودرمشک نه!
نگاه عشق به ذوالجناحی دوخته شده است که جزحسرت ندارد....
تپش ثانیه هالبریزاست....
آب درفرات تشنه لب نیست
دجله رارهاسازید که آب درابریق ماست مشکهایی که سوراخ شده اند نشان ازتشنگی ندارند!
سیراب بودنشان ازخونهای خشکیده برلبانشان نمایان است!
تشنگی رادرشهیدجستجوگرباشم؟!
سخن به گزافه برزبان میاور
شهیدآب حیات قسمت می کند....
شهیدشفاعت قلبهای هجران کشیده است
یوسف ویعقوب راجام می بخشد
کبوترعشق راالتیام!
عاشقانه سربه صحرای جنون نهادم
بریده باددودستی که برسرراه جدبزرگوارش
دل وجان به فدایش
خارپراکند
واکنون نیز....
آسمان به دنبال ماوایی می گردد
تاب پریشانی بیش ندارد
به این همه نادانی وجهل
قساوت وسنگدلی
قلم به انتظارخواهدماند
صبح درراه است
خورشیدبرنیزه طلوع خواهدکرد
وشیرزن دشت کربلادست بربالین عزیزی منتظراست
کودکی بهانه می گیردبایددلش رابه دست آورد
فردافردافردافردابسیارروشن تراست
امروزامروزامروزبرای آیندگان همین امروزاست
کودکم! امروزهرگزبه شب نخواهدرسید
چراغ روشن است
نوررهنما است
عشق باخون72شهیدوشعله ی رسالت ماست می درخشد
گهواره ات رارهاسازکه همایش شیرخوارگان برپاست
ودلت رابه سربندسبزعشق پیوندبزن
چقدرفردارادوست دارم!