این جاسرزمین مهرورزی است بگذارشاخه های درخت خیالت راازنو رنگ آمیزی کنیم بگذاررنگ آبی دلت رابرای مردم دنیاسبزبزنیم؛
بگذارپرچین تنهایی ات راکه باخداحصارکشیده ای درسراپرده ی سمند قلم ببریم؛
واژه های قدرت زورریاست طلبی قاموس غرب راپرکرده است اما خورشیددلانی درهردیاریافت می شوندکه بی هیچ چشمداشتی آبروی کشورشان رامی خرندآبروی میهنشان راحفظ می کنند؛
تاپاسی ازشب که همه درخواب نازهستندوقطره ای ازخواب شیرین رابه دریایی ازمروارید ومرجان نمی دهندبه مددکاری مشغولند؛
خداوندنیزمددکاردلهاست؛
بندگانش راخوب می شناسدخودش درآیات پاکش فرموده است:یهدی لمن یشاء:هدایت می کندهرکه راکه بخواهد؛
راهنمایی حق دراین مسیرپشتوانه ای می خواهدکه من وتودرما می یابیم؛
وحدت ظاهری وباطنی وهمت قلبی؛
آخربعضی اوقات گروهبندی ها دل رامی خراشدمی خواهی یاریگرباشی امازیانبار!دستانت حرف قلبت رامعنانمی بخشدآخرآموزش کافی ندیده ای واین احساس مسئولیت بردوش توسنگین تراست؛
بال وپرپروانه رانبایدبست بایدحمل کرد!!
چشمان شمع رابایددرویرانه ها بردنه برسرمیزهای لبریزازعطربوقلمونها ی سرخ شده!
کفش هارانباید درموزه های فرح دیباجستجوکرد کفش درپای چندکودک پابرهنه انسانیت رااینسان انسان معنامی کند!
واژه ها مهجورند احساس ها به پهنای قایق می خورندوبرمی گردند؛
آی مردمان یک نفردرآب داردمی سپاردجان!پس توچه کاره ای؟!
تکه چوب وطنابی بیاب!واگرنجات غریق هستی دستان توهست که امدادگری کند؛
اگرآموخته باشی غریق راچگونه دریابی نه آن که خودنیزدلی را داغدار کنی!
اگرلیلی درآب افتادمجنون دلی سودی ندارد!
هان!هشدارجان گران مایه براین صرف کن که بدانی چه وقت دل به دریا زدن سودمنداست وچگونه می توان کاری درخورانجام داد؟!
احساس والاست امادرشب شعر!!
دل ازدریابرکنده به کویرمی زنیم درآن هنگام که ماری خوش خط وخال به ناگاه کمند گشوده وعزیزت رادربرابردیدگانت نالان می یابی؛
راه چاره چیست؟!
ماررابایدکشت یادردرا؟!
طنابی که بالاوپایین گزیدگی رامی بنددواحساس همدردی هنوزمرحله ای مانده است؛
نفس ها اضطراب دلواپسی!مراکزدرمانی به هوش باش که آب ننوشانی وبترس که دررساندن اوتاخیرداشته باشی؛
ماررابایددردرمان به کارگرفت؛
همان بهترکه سرش رابکوبی چون هنوزآرزویش رسانیدن زهراست نه ازراه کین بلکه اقتضای طبیعت اوست!
وباخودبیاوری تانوع آن بدانند وپادزهربیابندودعاکن سمی نباشد!
چه بسیاربیمارانی که بارهامرگ رابه چشم ظاهردیده اند اماپیمانه ی عمرچیز دیگری است وقدربرنامه ی دیگری چیده است؛
پس نومیدنبایدشدودست ازکاروتلاش نبایدکشید....