سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

به نام خالق خوبیها و گلها

سلام به همه ی گلای قشنگ هوا کم کم داره بهاری می شه البته اگه سرمای سحرگاهی رو بزاریم کنار و به دامن سرسبز دشت یه نگاهی بندازیم شکر خدا خیلی بارون زمین رو قشنگ کرده داداش رو مجبورش کردم باهام بیاد گردش و خلاصه بریم کوه ویه کیسه فریزری و یه چاقوی تپل مپل هم برداشتم واسه سبزی محلی بیارم و خلاصه راه افتادیم شکر خدا دل از این پلی استیشن و سگا مگا برداشت و سلانه سلانه راه افتاد!

نزدیک ترین راه رو انتخاب کردیم و هنوز خیلی دور نشده بودیم که دیدیم بله!خیلی ها هم دارند برای گردش وهواخوری می آن طرف کوه و خلاصه همه جا شلوغ پلوغ شده!

کیسه ی فریزری خیلی زود پرشد از سبزی های محلی که اسمش رو می نویسم(خارازی و ترشک و هِدِره وسَرمِه وغوره و...خدابده برکت بابونه های خوشبوو خوش طعم و کنارترش مزه و نارس!)

داداش یه نگاهی به دم و دستگاه خوراکی های جور واجور کرد و گفتم دیگه داره ظهر می شه و باید برگردیم با این که هوای بسیار خوب و تمیزی بود بازم دل کندن مشکل بود واسه همین تصمیم گرفتیم آروم آروم برگردیم و سر راه باز هم سبزی محلی پیدا کردیم بچینیم!

از تپه سرازیر شدیم و زندگی چه قدر از این بالا قشنگ و رویایی به نظر می رسید آب بارون خیلی صاف و زلال بود وسنگهای فسیل شده و بارون خورده خیلی تمیز شده بود. مادر داخل خانه بود و ما هم خسته وراضی برگشتیم!

گردش هم اگه با ماشین باشه این قدر دلچسب نمی شه شکر خدا که دست وپای سالم داده که می تونیم راه بریم وباهاش حرکت کنیم

مادر گفت:یه سری به منزل قوم و خویشا بزنیم و یه فاتحه و بازدید نو هم داشته باشیم واسه روز جمعه که همه خیرات می کنند واسه درگذشتگان و خلاصه من هم قبول کردم ویه سری به خونه شون زدیم راست گفتند که خاک مرده سرده روز سه شنبه بود که من همین جوری رفتم گلزار شهدا و نمی دونم چی طور شد که واسه همه فاتحه خوندم خیلی هم خلوت بود خدا همه ی رفتگان خاک رو مورد رحمت خودش قرار بده که خیلی از دست ما کاری بر نمی آد

خداکنه همه با دست پُر بریم اون دنیا(آمین)

بچه های مدرسه خیلی گل و گلاب بودند جاتون سبز یکی از همین شیطون بلاها رفته بود گل چیده بود اونم ازنوع خوش آب و رنگش و گفت:خانوم وقتی می اومدم واسه شما چیدم

من هم خیلی خوشحال شدم و قبول کردم مریم که نگاه می کرد آروم گفت:خانوم!شما خودتون گل هستید

با خنده گفتم:آره دیگه مربی پرورشی همیشه گل می مونه مثل شما گلای قشنگ و نازخودم!

زنگ تفریح که زده شدمتوجه اس ام اس قشنگی شدم که واسم اومده بود وفهمیدم کاربچه های کلاس دومه و معلوم بود دبیرستان خیلی به مذاق بچه ها سازگار نیست و خلاصه همه شون دلشون واسه راهنمایی تنگ شده!

رفتم توی حیاط و دیدم بله!بچه های دبیرستان که دانش آموزای سالای قبل بودند اومده بودند دید وبازدید من که روی نیمکتهای داخل حیاط نشستیم و بعد هم گفتند:سلام مدیر مدرسه برسونیدو خداحافظی کردند و رفتند.

زندگی گذرهمین لحظه هاست

خوب است خدا با ما باشد

خوب است بنویسیم:به نام خدا

خوب است بنویسیم:به نام آن که آفریدمراتا دوست بدارم تورا!

خوب است وقتی در برابرخدا روز قیامت می ایستیم خدااز ما راضی باشد

معلم همیشه دلش با شماست گلای قشنگ من!

 

 


ارسال شده در توسط زیباجنیدی
 
مثل غنچه بود آن روز
غنچه ای که روییده
در هوای بهمن ماه
بر درخت خشکیده
مثل آب بود آن روز
آب چشمه ای شیرین
چشمه ای که می بیند
مرد تشنه ای غمگین
گر چه در زمستان بود
چون بهار بود آن روز
سرزمین ما ایران
لاله زار بود آن روز
روز خنده ما بود
روز گریه دشمن
روز خوب پیروزی
بیست و دوم بهمن

ارسال شده در توسط زیباجنیدی