سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

موج غزل ،موج نگاه، موج دل وموج گناه

ازآسمان زندگی :آنم بده اینم بکاه

اشک مرادربان نما،آه مراپنهان نما

گر،می توانی مرحباگرنه تووطوفان آه!

عشق منی ای نازنین،ماه منی روی زمین

چشم مراگریان مکن درعالم دیوانه ماه

شمس منی،ماه منی،حورمنی،جان منی

تابان من تابنده ای،هم قبله ای هم تکیه گاه

روحم غزل جانم غزل عشقم غزل ماهم غزل

درمانده ام ازوصف تو،ای کفرودین ای چارراه

این چارراه یک راه بوداین گم شده همراه بود

آخرنباشداین عجب گم گشته ای درصبحگاه

دستم بگیر،دستم بنه،جانم بگیر،جامم بده

حافظ چه حیران مانده ام ازوعده های گاه گاه!

جام دمادم مال ماست اماقدرپس می زند

دست قضادست من است درویش هستم پادشاه

اشک روانم رامبین،سوزدرونم رامخوان

این میوه راهرگزمچین،آدم برون ازخانقاه

دیدی قلم پروانه را!بیرون زدل افتاده را

شمس الحق تبریزرا!آهسته تعویذی بخواه!

********************


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

پرچین من گنجشک دارد

اماتودنبال پرستو

شایدپرستوبازگردد

افسوس دیگرنیست آن او

آخرزمانه سازگاراست

باهرکه تقدیرش به دست است

نه خودش !نه دست تقدیر

پروانه باگل پای بست است

گربلبل مسکین نجنبد

برگ گلی خوش رنگ دارد

عاشق همیشه روسفیداست

کی اوخیال انگ دارد

اماقلم چشم سخن چین

زاغ سیاهم چوب زدرفت

انگاررمزی گفتم ازدوست

چوب خدایی خوب زدرفت

***********************

بازهم بیقرارمی مانم

برسریک قرارمی مانم

گرگذشتی زوعده وزوعید

بی خیال!رازدارمی مانم

من غروبم به رنگ پاییزم

باتوخورشیدیارمی مانم

دل شکستی فدای لبخندت!

باغم روزگارمی مانم

آه پاییزعمرکم گله کن

شرمسارازبهارمی مانم

من خریدم سکوت راباعشق

بانگاهی هزارمی مانم

بلبل بیقرارمی خواهی؟!

قدرگل انتظارمی مانم!

گفته بودم:توعاشق چشمی

باوفا!شوره زارمی مانم

ای پری!وعده هاست بی حاصل

فائزم درشکارمی مانم

آهوی چشمهای من وحشی است

بافرازوفرارمی مانم!

بینواخوانده ام توراصیاد

برسرکارزارمی مانم

خنده هایم همیشه محزون است

بااناالحق به دارمی مانم!

********************

 


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

سلام دوستان دوست داشتنی

امروزجمعه است روزی زیباکه داردبه نیمه می رسدنمازجمعه امروزامام جمعه درموردوقف صحبت کردوبه نمازگزاران پیشنهادداددرامروقف سرمایه گذاری کنندوبرای جهان باقی عملی صالح پیش بفرستند وقتی به خانه برمی گشتیم من داشتم به نمازجماعت روستافکرمی کردم که سال قبل مهمانشان بودم پسردایی مهربانم خطبه می خواندومن باافتخارگوش می کردم  وقتی آیات آشنارامی خواندمن دلم می خواست می توانستم زود زود حافظ  قرآن شوم!این همه خوبی وصفاوصمیمیت روستاراهیچ جاندیده ام ونشنیده ام باشوخی به همسرش که آماده می شدبه نمازبرویم گفتم: صدایش  می لرزد !باخنده گفت:نه خودش این جوری حرف می زند!وقتی در کنار دخترها نشستیم باکنجکاوی به من خیره شدندونگاهم کردند مشغول ذکر شدم تاازتیررس نگاههای کنجکاوشان درامان باشم....

الان فکرمی کنم آیات بهشت وآیات دوزخ راکه می شنویم بایدازخداوند خوبی هارابخواهیم وازعذاب به درگاه بی نیازش پناه ببریم....

امروزنمازجمعه بادعای باران جلوه ی خاصی داشت دعای باران راکه می خواندیم چشمانم ازپنجره ی بالای سرم به آسمان آبی بودودستانم رابالاتر گرفته بودم انگارمی دانستم فقط خداست که می تواندحاجت مرابرآورده کند وادعونی استجب لکم من غوغامی کرد!

بله پادشاه است خداوبه نمازودعای مابندگان وبه قول امام جمعه:فقیران نیازی نداردومانیازمندیم که کارهایمان رادرست وبه قصدنیت نزدیکی و قربه  الی الله انجام دهیم....

یارب باران رحمت خویش رانازل فرماکه بندگانی نیازمندیم

ملکاذکرتوگویم که توپاکی وخدایی توانایی که به کمترین نافرمانی جزا برسانی وعقوبت گردانی  امابیچارگی بنده ای که ازپشه ای رنجوراست ودلش ازامیدرحمت لبریزوظالم به نفس خویش بانظررحمتت دریاب....

یارب نگاهمان به ابرهایی است که می روندوصدای پیچش آب باران در ناودانهای خانه ها وشادمانی کودکان وسبزشدن کوه ودشت مانند یک رویا دردلمان بی تابی می کند....

زمین تشنه است وموجودات به مهربانی ات چشم دوخته اندیارب شرمنده ی گناهان خویش مانده ایم ودلمان بیتاب بیتاب ....

بارانی ازغیب برسان که دستان دعایمان منزلگه مرغ آمین باشد

***************************** 

 


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

بادوچشم خون فشان آیدهمی

عشق چون آتشفشان آیدهمی

لحظه های زندگی دست من است

سرخوش ودامن کشان آیدهمی

نازکردن بانگاه نازمن

باپرندوپرنیان آیدهمی

خنده ه ای زیرلب ازبهرچیست؟

دل پرازمهرنهان آیدهمی

گفته بودی:همچوگل ها سرخوشم!

بعدتابستان خزان آیدهمی

می روم جان من وجان خودت

حوصله کن چون گران آیدهمی

********************

 


ارسال شده در توسط زیباجنیدی
<      1   2   3   4