سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

پزشک قانونی برای بازدیدبه تیمارستانی رفته بود.مردی رادرمیان دیوانگان دید که به نظرباهوش می آمد.اوراپیش خواندوباکمال مهربانی پرسید:شمارابه چه علت به تیمارستان آورده اند؟!

مردجواب داد:آقای دکتر!بنده زنی گرفته ام که دخترهیجده ساله ای داشت.پدرم ازاین دخترخوشش آمدواوراگرفت.

ازآن روززن من مادرزن پدرشوهرش شد.چندی بعددخترزن بنده که زن پدرم بودپسری زایید.این پسربرادرمن شد،زیراپسر پدرم بود.

امادرهمان حال نوه ی زنم وازاین قرارنوه ی بنده هم می شد،ومن پدربزرگ برادرناتنی خودم شده بودم.

مدتی بعدزن بنده هم پسری زاییدوازآن روز زن پدرم،خواهرناتنی پسرم وضمنا"مادربزرگ اوشد.

درصورتی که پسرم برادرمادربزرگ خود وضمنا"نوه ی اوبود.

ازطرفی چون نامادری ام،یعنی دخترزنم،خواهرپسرم می شود،بنده ظاهرا"خواهرزاده ی پسرم شده ام.

درضمن من پدرمادرم،وپدربزرگ خودم هستم.

پسربرادرم نیز،هم برادروهم نوه ی من است.

آقای دکتر!بااین توضیحاتی که عرض کردم اگرشماهم به چنین مصیبتی گرفتارمی شدید،حتما"کارتان به تیمارستان می کشید!

 


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

آهسته پرسیدی که چیست رمزاناالحق رمزعشق

ازدجله می گیرم جواب ای زنده!ای جان صبرصبر

آهسته گفتی غمزه ها دل ازکف مجنون ببرد؟!

ازوادی دشت جنون جامانده!ای جان صبرصبر

آهسته نامیدی مراگم گشته ای آسیمه سر

نای اناالحق نای من ای رانده!ای جان صبرصبر

**************

پرچین کنج خلوتم ازبیوفایان دورباش

آوای هدهدراشنوفرمان ده!ای جان صبرصبر

درآن غروب نیمه جان گفتی چه شدسرمشق دل؟

فکرگل میخانه ام ناخوانده!ای جان صبرصبر

ققنوس آوازی بخواند هرمرغ غمگین شادشد

اما به نای ناله ها(می)خوانده!ای جان صبرصبر

*************

آهووشا!شادآمدی درباغ وبستان غزل

چشم سیاهت داغ دل!سامان ده ای جان صبرصبر

دیدی قلم پروانه رابیرون زدل افتاده را

برشوره زارزندگی باران ده ای جان صبرصبر

آری هنوزآماده نیست فصل بهاران دی رسد؟!

مرغ طرب فریادزن(جان)جان ده ای جان صبرصبر

*************

گرمدعی عاشق شود بنیادگردون بشکند

ماتابه کی چشم انتظار؟جولان ده ای جان صبرصبر

بغض غزل سرگشته است ازحافظا!حرفی شنو

دریای طوفانی ببین!یاران ده ای جان صبرصبر

گرمدعی عاشق شود بازاردل دلخون شود

ای رونق بازارها!یار(آن)ده ای جان صبرصبر

 

 


ارسال شده در توسط زیباجنیدی
<      1   2   3   4   5