سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

عاشق ترینم یاخدادرپیش چشمان سحر

باخنده های دلفریب دل می بردچشم(سحر)

باخنده هایش خوگرفت جوروجفاازاوگرفت

اکنون نشسته باغمی سرگشته درکوی وگذر

جام اقاقی مال من امادلم خون می شود

ازفتنه ی آن چشم ورو ایمان من شددربدر!

روباه مکاری است دل، راه مسافرمی زند

ملای مکتب خانه ای افتاده(صنعان)درسفر!

یاران بیاهمت کنیم گردون گردان بشکنیم

حافظ صفت کاری کنیم دردیده ی اهل نظر

غیرازریاکاری نبوددرچشم شهلاخوانده ام

دامی دگربنهاده است آن دیدگان پرشرر

من درخیال عافیت ازعافیت بگریختم

مرغ هوس سهم توباد!جامانده ام بی بال وپر

باخنده هایش می رسد من زاهد میخانه ام

امابه تقدیراست این!خواهدمراخونین جگر

سجاده ام بربادرفت چون طاعت ابلیس شد

دلخوش به صاحب خانه ام یارب به حال من نظر

تاکی بنالم ازدلی کزسنگ خارابدتراست

تاکی بگردم درغمی کزناله ام خندد شکر!

این باراول نیست این این مرتبت درصدگذشت

روی وریا درخاطرم ابلیس مانده پشت در!

یارب مدد یارب مدد من مثل شبنم مانده ام

نورهدایت (ذره )رابربال خود برتاقمر!

مرغ اناالحق وای من دجله چه دلخون می شود

آخرگناه عشق چیست؟ای بی گناه دامان تر

شمس الحق تبریز من کی می رسی خون ریزمن!

صبرازجفای دون بس است این قصه کی آیدبه سر

*********************


ارسال شده در توسط زیباجنیدی