سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

آوای ملکوتی اذان همه جاراپرکرده است گلبانگ زیبای محمدی دردل وجانم ریشه می زند صدای نوجوانی که چندروزی است موذن مسجد محله شده است به گوش می رسد معمولا"پیرمردانی که سابقه ی اذان گفتن دارند بیشترکلمات رابه لفظ بیان می کنند امااین نوجوان نورانی با مکث زیباودلنشین خوددعای خیرمراباخویش به هفت آسمان می برد یارب درپناه خویش گیرکه مامحتاج به سعادت وعاقبت به خیری این قلبهای به سوی توآمده ایم.

امروز7آذرماه1387روزی به یادماندنی درتقویم زندگانی من بودخداوند رابه خاطرمحبت هایش سپاس گذارم وبه خاطرلطف ومهربانی اش در بخشایش گناهان کوچک وبزرگم هزاران بارشکرمی گویم.

خدایااگرتوبخواهی تاهمین ثانیه نیزدرکنارمانیتورنخواهم بود.

حیات وممات من دریدقدرت توست.خدای منی امیدمنی زندگی من بدون خداوند ابلیس راخواهدیافت وشیرینی های زودگذر....

یارب امروزازطلوع صبح کارنامه ای درست کردم لبریزازتلاش وعشق اماخودت بهترمی دانی پیوندزده ام یافراق؟!

خودت بهترمی دانی نیت من چه بوده است؟!

دستان سلام راچگونه پاسخ داده ام؟!

مسئولیت معلمی ام رابرای حقوق انجام داده ام یادلم به کارمی رود؟!

یارب چشمان زیبایی به من خیره شده است نیازبه توجه ومراقبت دارد شاید نیازی درگوشه ی قلبش خانه کرده باشدچگونه اشتیاق راپس بزنم؟!

یارب امروزودیروزمن باگناهانی گذشت که مانند چوبهایی برای آتش زدن خوبیهایی است که ازانجامشان دلگرم وامیدواربهشتم.....

یارب چه توشه ای داریم که ببالیم؟!

یارب چه اندیشه ای داریم که ننالیم؟!

یارب چه آوردیم که روسیاه نگردیم؟!

وچه صدقه ای پیش فرستادیم که نیازمند جزا نباشیم؟!

دلم مانند کبوتری است که حضرت نوح برای یافتن خشکی فرستاد....

دلم مانند خنده ای است که حضرت موسی به صورت آسیه زد.....

دلم مانند چشمه ای است که حضرت مریم ازآن نوشید.....

دلم مانند تکه چوبی است که درکف حضرت موسی به طوررفت.....

دلم مانندتکه آهنی است که درکف حضرت داوود نرم وملایم شد....

دلم مانند ظرف آبی است که دردست حضرت محمد(ص)ذکرگفت....

دلم مانند ماهی است که درکنارحضرت خضربه دریاپیوست....

دلم مانندروشن دلی است که به دست حضرت عیسی(ع)نورچشم دید....

دلم مانند دیوارشکسته ای است که به دست حضرت موسی وخواجه ی خضرتعمیرشد....

دلم مانند ستون حنانه می گرید....

بغض های خسته ام دوری ازمکه ومدینه وشبهای نورانی نیایش دارد....

دلم به یاددیدارخانه ی زیبایت پرمی کشد....

دلم برای چشمان نورانی قاریان قرآن تنگ شده است....

دلم برای حافظان یک ذره شده است....

چه قدردورافتاده ام وانسان بودن راازیادبرده ام....

فراموش کرده ام اشرف مخلوقات منم....

فراموش کرده ام توخدای من هستی....

فراموش کرده ام یک لحظه ی دیگربه نزدتومی آیم...

به گذرماه وسال دلخوشم...

به نمازنصفه ونیمه ی خویش آفرین می گویم....

یارب...یارب....یارب...

الهی العفواستغفرک واتوب الیک

می خواهم نمازی بخوانم که باتوروح وبال وپربگیرد....

خدایاآمدم آغوش پرمهرت راکه گشوده است بازترنما...

من عشق خویش رایافته ام!

اناالحق حلاج به من غبطه خواهدخورد!

***************************


ارسال شده در توسط زیباجنیدی