سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

سرزمین آرزوهای مرا

قایق احساس راهی کردورفت

عطریاس وعودوعنبرداشت گل

باتبسم هانگاهی کردورفت

من میان حرفهای خاطرش

یاوری های پدردیدم به(بدر)

چشم هایش فرش راباعرش داشت

جان فدای غیرت والاپدر!

می رسی هنگام باعطروجود

نورمی تابدکنون ازنورتو

جبرئیل ازآسمان آمدفرود

ای همه افلاکیان مغرورتو

بانگین انگشتری طائی وشا!

مسجداحمد(ص)پرازتکبیرشد

عالمی ازچادرزهرانوشت

خوشدلی بامهریه تصویرشد!

من تمام سروهای باغ را

پیش چشمان اقاقی می کشم

داغدارلحظه های دیدن است

دیده ام یااتفاقی می کشم!

این دق الباب ازنگاهی آشناست

مسجدپیغمبر(ص)است ویک نفر

گرچه جمعی شمع باپروانه اند

وعده گاهی هست هنگام سحر

اومناجات گل وگلدسته هاست

راه رابگشا که نزدیک دل است

حرف اوحرف من وچشم من است

بانگاهش قایق ماساحل است

دستهایش ذوالفقاری داشت عشق

وعده گاهی دربهشت ازبهراوست

همدم غارحراروز جزاست

نام اوازماست ای جویای دوست

نام اورادرجهان آوازه گر

می شناسی درمناجات سحر

می شناسی درکنارجویبار

خفته درقربانگهی جای پدر!

همدم وهمصحبت دیرینه است

قلب اوآیینه ای ره بازکن

مطربا مجلس به نامش جلوه داشت

بامحبت نقل صحبت سازکن!

************


ارسال شده در توسط زیباجنیدی