سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

مسافری دربیابان بی آب وعلف راه می پیمود.

گرمای هوابیداد می کرد؛

و مسافرآرزوی نوشیدن یک جرعه آب خنک داشت؛

کامیون باری اوحامل حیوانات بود؛

 واومی دانست هرچه قدربارش سبک ترباشد، بهترمی تواند به آب وعلوفه وغذایشان برسد.

درکامیون(گاو میمون گوسفند اسب وشیر)درقفس های جداگانه بسته شده بودند.

مسافربعدازمدتی فکر یکی ازحیواناتی که فکرمی کرد ازهمه به درد نخورترهستند رها کرد.(شما بودید کدام حیوان را انتخاب می کردید؟!)

گرمای هوا شدید ترشد؛

 بازمسافر به سراغ غذای حیوانات رفت وبا یک حساب سرانگشتی فهمید باید یکی دیگر ازحیوانات راآزادکند.(شما هم حیوان دوم راانتخاب کنید!)

آفتاب دامن دشت را لبریزازسراب می کرد؛

 انگار جاده پایانی نداشت به فکر آبادانی هر طرف چشم دوخت،

 اما انگاراسیربیابان شده بود،

دوباره به سراغ حیوانات رفت ویکی راکه می دانست همراه داشتنش بانداشتنش فرقی ندارد رفت؛

 ودربیابان رهاکرد.(شما که انتخاب کردید؟!مگه نه!)

هواکمی خنک ترشده بود خیالش اندکی آسوده شد اما هنوزازآبادانی خبری نبود(آره دیگه بعدی روهم به امون خدا بسپارین بره!!)

ولی نه !این دفعه رواشتباه کردین آب آب بله بالاخره به آبادانی رسیدند!

مسافرتوانست آخرین حیوان جامانده رابه مقصد برساند....

به شما تبریک می گوییم حالا ببینیدمنظوراصلی چیست؟!

{شیرنماد غروراست!اگه اول ولش کردین صدبارک ا...}

{میمون نماد محبت است:دلت که نیومد ولش کنی!}

{گوسفند نماد رفاقت است!رفیق بی کلک مادر!}

{اسب نماد احساسات است!99%دخترخانم ها باید اینوآورده باشن!}

{گاو نماد احتیاجات اصلی است!اسراف کارها معمولا"ولش کردن!}

خوب تموم شد

(راستی این قصه ازژاپن بود!)

کدومتون گل کاشتین؟!

 


ارسال شده در توسط زیباجنیدی