سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

به نام خداوند خالق زیبایی ها سلام دوستان همدل وهمراه دیشب شب شعر بزرگداشت یکی

از بندگان خوب وصالح خدابود بسیاری ازدوستان قدیمی وهمراهان به شب شعرآمدند ودر

مراسم شرکت کردند وشعرخواندند خیلی ازآنها باچشم گریان وقلب نالان وشکسته آمدندو

درکنارهم نشستند وگریستند وبه مراسم شب شعر گوش دادند

تامدت زیادی همه درسالن کتابخانه اجتماع کرده بودند ووعده ووعیدهای گرامیداشت و

قدردانی ازمقام انسان وارسته ای که درزمان حیاتش هیچ گاه حتی نخواست اسمش راهم

بیاورند راشنیدند وبعدهم مراسم به پایان رسید ورفتند!به همین سادگی

رفتی مرابه خاک سپردی وآمدی....اکنون که سپیده دم یک روزتعطیل به بازیافت ذهنی

خویش ازمراسم می پردازم درمی یابم چه چهره های دلنشین ومهربانی آمده بودند وچه

دلهایی برای رفتن اوتپیدند وناباورانه اشک ریختند اولیاقت خیلی چیزها راداشت که تا

زنده بود با دلی بزرگ وچشمانی قناعت پرور ازآنها گذشت وهیچ نگفت ونخواست

سکته ی قلبی غیرازهمین غم وغصه خوردنها نیست نمی دانم وقتی یک نفر حرفهایش

انباشته می شود ودم برنمی آورد چگونه می تواند خود رابه ساحل آرامش برساند

انسانی که ازدنیای سنگ وماشین فراری است وطبیعت لطیف اوبه سمت گلهای سرخ

درتکاپووحرکت است ودلش رودخانه ای زیبا ودرختی سایه افکن ومسافری کوله بار

برزمین نهاده رامی نگرد چگونه می تواند آن آتشفشان خشمگینی باشد که دمار از

روزگارهرچه سخنگوی نادان است برآورد وخاموشی بهترین پاسخ است

بله اورفت وخاطراتش ماند

زندگی شیرین ولبریزازدستنوشته هایش ماند

اشکهای وداع که دوستان دربزرگداشت ریختند ماند

دستان گرم وباصلابتش وصدای گرمش ماند

آخرین تک نوازی استادبه یادش وآهنگی که دوست داشت ماند

آخرین صدای اودرآخرین دیدار درخاطره ام ماند

آخرین لبخند ماند وآخرین بارکه درچارچوب درچوبی نمایان شدماند

ورفتنش باآن ماشین مدل قدیمی وصدای بوق درفضای بازی بچه هاماند

طنین جابه جاکردن صندلی ها برای مراسم ماند

واورفت نه هنوزیک صندلی منتظراست تااورابرای خوشامدگویی بپذیرد

انگار هیچ شب شعری بدون او صفاندارد

من به دنبال اومی گردم ای نسیم زیبای شبانگاهی که سرخوش می خرامی

مرابه دیار پریان دریایی ببر چون روح اوهم اکنون درآنجاست

همگام با نور می رود تا باقایق نجات اعمال صالح خویش دنیای نوینی راتجربه کند

بیا قافله های دعای خیر را راهی گردانیم که دیدار بسیارزیباست

وقتی گلهای بهشتی برای رسیدنش به صف می ایستند وخوش آمد می گویند

دیدار بسیار شیرین ودلرباست وقتی بدانی خوب زندگی کرده ای

مرد ومردانه ایستاده ای ودل دشمنانت هم برایت نرم می تپد

علم وایمان دشمن ندارد که راه وروش مبارزه اش عشق است وامید

تو نمرده ای که دلت زنده با عشق جاودانه ی خداوندیست

آسوده بخواب ای ابرمرد دریادل

که نام وخاطره ات دریادقلم جاودان مانده است

آسوده بخواب ای لبخند نمکین که گذر ایام بیشترازتومی نویسد

آسوده مانند مرغان دریایی که آب وروشنی می بینند ودل به دریاسپرده اند

آرام وراحت بخواب سفرخوش


ارسال شده در توسط زیباجنیدی