سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

سلام به همگی

دوستان خوب ونازنین یه خبرخوب امروزبارون اومداون هم دونه درشت!! وای خداجونم شکرصدهزاربارشکرکه امروزبارون داشتیم چقدرمردم روزه برندوبرای رسیدن بارون دیگ های آش نذری ردیف کنندچقدرمردم برن و دعای  بارون روباچشم گریون بخونند وامیدوارباشندخدای مهربون نظر رحمتش رو،به این بنده ی خاکی وسراپاتقصیربندازه وازش رونگردونه چقدرخداخداکردن خدای خوب( ادعونی استجب لکم) روخیلی دوست دارم چرا که مابه درگاه بخشنده وبزرگت نیازداریم به صدای گرم ومهربونت که با صدای خش خش برگهای نخل خیلی خوشاینده وقشنگ ترین موسیقی رو زنده می کنه وبه یادمی آره....صدای تورامی شناسم نگاه تورامی شناسم تپش های گرم من  بیقرار است صفای تورامی شناسم چون تنهامعبودمنی خدای منی

غریبانه سربه بادبان کشتی خیال نهاده ام وبه امواج ساحل خیره مانده ام ودعای خیرمحبَان راچشم انتظارم، تاهرچه زودتربه دنیای محبت ونوربرسم هرچه زودتر!من باطاقت وصبرمیانه ای ندارم وقتی دلم مرغ شکسته بالی است  که به قفس طلایی دل خوش نمی کندوبه آب ودانه ی تکراری همنوایی ندارد....

من :مرغ باغ ملکوتم نیم ازعالم خاک چندروزی قفسی ساخته اندازبدنم انسان می خواهدمرادراین سراچه ی تقدیرنگه داردغافل ازاین که روح آسمانی است روح جاودانی است روح مانند پرنده ای است آزادورهادرچمن زارهای سرسبز بهشت  چمیده وخرامیده است دیدنی هادریچه ی چشمش را هر سحرگاه پرکرده است به آوای خوش ودلنشین داوودنبی(ع)می اندیشد و صدای غم آمیزخواننده های به زیوردنیایی آراسته!!دلش رانمی برد اصلا" نمی داند ناخن های مانیکورشده ی یک خواننده وابروهای به هم پیوسته ی یک ازفرنگ برگشته ی نازک شده چه درسی می آموزدسرش گیج می رود!

می داندعاشقان نام معشوق رابه گردن می آویزندوساعت وزنجیرطلادارند امااین ....معشوق هزارکس رادل ندهی وردل دهی آن دل به جدایی بنهی!

به یک راه می اندیشدویک هدف، جنبل وجادونمی کندبرای رقیب قرعه ی انتقام  نمی کشدوسرش رابیخ تابیخ نمی برد!

دختران زیباروی شهرش رابه دام شهرت نمی افکندکه یک خروارصیغه ای ودوست دخترمصلحتی! داشته باشد و یک دل درکنارنه!!

ازاین گونه قماش(هرگروه) فراوانند دستانی که دل بیگناهی رابه دام خویش می کشانندوباوعده ووعیدبه طمع ثروت می چرخندوچندصباحی عشرت می کنند ازاین دسته فراوانند که دختران ساده دل رابه هزاران مکرووعده ووعیدبه عقدازدواج خوددرمی آورندودرهتلی دلفریب چندصباحی خوش گذرانده وبعد اورارهامی کنندبدون پشتوانه ای درجامعه.....

راستی باران برای که ببارد؟!برای علف های نورس که مادرمی گویدمانند طفل گهواره هستندوبهارراهدیه می آورند؟!وباصدایی محزون دعامی خواند: خدایابه این زبان بسته هایی که درصحراسرگردانندرحم نماورحمت خویش راازمادریغ نکن....

خدایاباران بی زحمت برسان ومن فکرمی کنم عجب دعایی مادرمی خواندوبه خداوندالتماس وتوجه نشان می دهدراست گفته اند:رحمت بی زحمت!یعنی تگرگ وبارانی که سروکلَه بشکندوشیشه های ماشینهارادرهم بکوبدوسقف خانه هارانیازمندتعمیرکندوگل ولایی که حنجره رادربربگیردوخفه.....

وای چه وحشتناک می شه یه بارونی بیادکه این همه مردم گرفتاری وسختی بکشندوحتی ازشنیدن صدای رعدوبرق زبونشون بندبیادونیازمندعمل جراحی بشن....

یااین که خدابه یه نفرفرزندپسر عنایت کنه امابی نمازوانگل جامعه بشه به قولی بشه:قلدرمحله! بزن بهادری که هیچ کس جرات نداشته باشه بهش بگه بالای چشمش ابروست!!

همون طورکه درداستان حضرت موسی(ع)وخضرپیامبر(ع)درسوره ی مبارکه ی کهف خوندیم خداخواست به جا ی اون نوجوان که پدرومادرش صالح بودنداماخودش اذیت وآزارمی رسونددختری صالحه وباخدابهشون بده!

قربون بزرگی خدابرم سیصدسال وخورده ای بنده هاش بدون آب وغذا نگهداشت  تاببینندخداچه قدرقدرت داره ومی تونه خدای شایسته برای پرستیدن باشه خدایی که خوب وطاهرومطهره خدایی که ازخلقت پشه مثال می زنه که مغزسرنمرودروخوردتاادعای خداییش روتاییدکنه!!پشه ای که نیمه فلج بود....

داریم به عصرمی رسیم عصریک روززیباودلنشین ازماه پرخیروبرکت ربیع الاول ازماههای خداوندکه می گذره خیلی ازخاطره هابه یادم می آدمخصوصا" این که وقتی گروهی به سالشمارعمرمون نگاه می کنیم گلچهره هایی که درخواب ابدی هستند روفراموش می کنیم(شایدهم نه)

من شنیدم بعدازاین که مرده روخاک کردن فرشته ای می آدیک مشت ازخاک قبرستون برمی داره وبه مردمی که برمی گردندمی گه برگردیدوبه دنیای خودتان برگردیدومردگان رابه فراموشی بسپاریدبرای اینه که می گن: خاک مرده سرده وزودزندگی وگذرعمرجای اون رومی گیره.....

راستی یه کم فکرکنیم چرابعضی ازمرده هابه خوابمون می آن وازمون خواهشایی دارن که مافکرمی کنیم وضعیت روحی خودش رومی گه ازلباسی که پوشیده ازلحن صداش ازلرزش دست وپایاازفرشته هایی که همراش اومدن یاخونه ای که داره توش زندگی می کنه؟!

عجب عالم اسرارآمیزوناشناخته ای پیش روی ماست وماهزارهزاربارفاتحه خوندیم امافکراین رونکردیم که خودمون هم بایدداخل همی پیراهن های سپید ندوخته می خوابیم ویه نفربی خیال این که ماهستیم!!!می آدوسنگ لحدرومی زاره وبیچاره دل بیچاره بیچاره عمل ناچیزبیچاره بنده ی ناشکرو....

خداخودش به دادبرسه خداخودش اون زمونی که منکرونکیرمی آن بالای سرمون زبونمون روبازبذاره که بتونیم شهادتین روبگیم وخلاصه نشونه ای ازمسلمون بودنمون بیاریم تااوناهم دست ازسرمون بردارن وقبرمون گلستون بشه خداکنه قبرهیچ کس گودالی ازآتش نباشه....

می گن:پیرزنی هنگام غروب به قبرستان رسیدگندم ازآسیاب آورده بودو خوشحال که کارش زودتموم شده ازقضاپیرزن که ایمان به خداوقیامت داشت متوجه می شه ازداخل یکی ازقبرها دودوآتیش بیرون می آدخیلی می ترسه و چون نزدیک شب بوده یه کم آردبرمی داره روی قبرمی زاره تابعدبیادوبرای صاحب اون دعای خیربخونه وطلب مغفرت کنه....(نترسیدین که؟!)

خوب فرداش که پیرزن به قبرستون می رسه متوجه می شه روی هرقبری که دیشب ردشده بودیه مقداری آردگذاشتن یعنی خدانمی خواسته ازگناه صاحب قبربگذره....(اگه گریه کردین منم دعاکنید)

خداجونم به دادمون برس که ماطاقت نیش پشه ای هم نداریم چه برسه به ماروعقرب وآتش وعذاب قبرحکمت ودانایی خداونداون قدر زیاده که چشم برزخی بهش می ده امااجازه نمی ده کمکی بهش بشه.....

وای من دارم می ترسم بهتره برم به کارای شخصیم برسم!

فعلا"

******************************************

 

 

 

 


ارسال شده در توسط زیباجنیدی