سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

« اشک مریم »

مریم چه غمگین گریه می کرد

دیدم نگاهش آتشین بود

در عمق چشمانش ستاره

زیباترین غمنامه این بود

پرسیدم از خود با نگاهی

آیا برای چیست این اشک

از حسرت روز جوانی است

یا بر جوانی ها برد رشک

آهنگ غمگینی که برخاست

اسراری از حرف دلش بود

گفتم : یقین در این ترانه است

گم گشته ای در ساحلش بود

با قایق احساس رفتم

از گونه اش اشکی بچینم

دیدم توانش را ندارم

آخر چه هستم دل غمینم

از نو نگاهش حرفها زد

گفتم گل مریم مخور غم

دنیا سراب و ما حبابیم

گم می شویم چون صبح و شبنم

حرف دلم ناگفته جا ماند

بر گونه های سرخ رنگش

چشمان او رنگ شفق بود

غم آمده گویی به جنگش

او را رها کردم به آهی

گفتم : خدایا رحمت آور

ما بندگان تنها ترینیم

یکدم نگاهی بنده پرور

با قایق احساس ها ، مان

تا شادمانی ها زند موج

حتی کبوتر های تنها

با مژدة وصلی پرد اوج

غمنامه ام دست قلم بود

مریم چه لبخندی به لب داشت

رفتم نمازم را بخوانم

مریم کنار واژه ها ماند

تنها ترین غمنامه ی دل

دست رباعی شد چها خواند !

****************************


ارسال شده در توسط زیباجنیدی