سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

به نام خدایی که جان آفرید

سخن گفتن اندرزبان آفرید

خداوندبخشنده ی دستگیر

کریم خطابخش پوزش پذیر

حکیمی که هرکزدرش سربتافت

به هردرکه شدهیچ عزت نیافت

سرپادشاهان گردن فراز

به درگاه اوبرزمین نیاز

نه گردن کشان رابگیردبه فور

نه عذرآوران رابراندبه جور

وگرخشم گیردبه کردار زشت

چوبازآمدی ماجرادرنوشت

بری ذاتش ازتهمت ضدوجنس

غنی ملکش ازطاعت جن وانس

پرستارامرش همه چیزوکس

بنی آدم ومرغ ومورومگس

چنان پهن خوان کرم گسترد

که سیمرغ درقاف قسمت خورد

مراورارسد کبریاومنی

که ملکش قدیم است وذاتش غنی

به درگاه لطف وبزرگیش بر

بزرگان نهاده بزرگی زسر

فروماندگان رابه رحمت رقیب

تضرع کنان رابه دعوت مجیب

براحوال نابوده علمش بصیر

براسرارناگفته لطفش خبیر

به قدرت نگهداربالاوشیب

خداونددیوان روزحسیب

نه مستغنی ازطاعتش پشت کس

نه برحرف اوجای انگشت کس

قدیمی نکوکارنیکی پسند

به کلک قضادررحم نقش بند

مهیاکن روزی مار و مور

وگرچندبی دست وپایند وزور

به امرش وجودازعدم نقش بست

که داندجزاوکردن ازنیست هست

دگرره به کتم عدم دربرد

وزان جابه صحرای محشربرد

جهان متفق برالهیتش

فرومانده ازکنه ماهیتش

نه براوج دانش پردمرغ وهم

نه درذیل وصفش رسددست فهم

دراین ورطه کشتی فروشدهزار

که پیدانشدتخته ای برکنار

چه شبهانشستم دراین سیرگم

که دهشت گرفت آستینم که قم

محیط است علم ملک بربسیط

قیاس توبروی نگردد محیط

نه ادراک برکنه ذاتش رسد

نه فکرت به غورصفاتش رسد

توان دربلاغت به سحبان رسید

نه درکنه بی چون سبحان رسید

که خاصان دراین ره فرس رانده اند

به لااحصی ازتگ فرومانده اند

****

دراقصای گیتی بگشتم بسی

به سربردم ایام باهرکسی

تمتع به هرگوشه ای یافتم

زهرخرمنی خوشه ای یافتم

چوپاکان شیرازخاکی نهاد

ندیدم که رحمت براین خاک باد

تولای مردان این پاک بوم

برانگیختم خاطرازشام وروم

دریغ آمدم زان همه بوستان

تهیدست رفتن سوی دوستان

به دل گفتم ازمصرقندآورند

بردوستان ارمغانی برند

مراگرتهی بودازآن قنددست

سخن های شیرین ترازقندهست

نه قندی که مردم به صورت خورند

که ارباب معنی به کاغذ برند

چواین کاخ دولت بپرداختم

براوده در از تربیت ساختم

یکی باب عدل است وتدبیرورای

نگهبانی خلق وترس خدای

دوم باب احسان نهادم اساس

که منعم کندفضل حق راسپاس

سوم باب عشق است ومستی وشور

نه عشقی که بندندبرخود به زور

چهارم تواضع رضاپنجمین

ششم ذکرمرد قناعت گزین

به هفتم در از عالم تربیت

به هشتم در از شکربرعافیت

نهم باب توبه است وراه صواب

دهم درمناجات وختم کتاب

به روزهمایون وسال سعید

به تاریخ فرخ میان دوعید

زششصدفزون بودپنجاه وپنج

که پردرشد این نامبردار گنج

****


ارسال شده در توسط زیباجنیدی