سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

شادان وخندان مژده آورد

چشم توروشن رفت اورفت

گفتم:چه کس گفتا:شناسی

چشم توگلشن رفت اورفت

گفتم:نگفتی؟آشنابود؟!

آهسته گفتا:رفت دیگر

گفتم:تودلشادی دلیلش؟!

گفتا:بخند!کی بودیاور؟!

دردادریغا خاطراتم

انگارمن بی روح ماندم

آن چهره ی شادوصمیمی

بردار!من بی روح ماندم!

ازمن گذرکردوندانست

من طاقتم بی عشق تنگ است

حرفش اگرچه تلخ قلبش

باواژه هادرحال جنگ است

اوآسمان را دوست دارد

اما تو رعدوبرق خواندی

باران درون چشم هایش

اماغرورازفرق...خواندی!

رفته...خدایارش همیشه

آخردلم راباصفاکرد

شکوه ندارم ازنگاهش

دیدم...غریبانه دعاکرد

*********


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

به نام یگانه سکان دارکشتی زندگی

هوای خوش بهاری که می وزدبازارعیدی وروبوسی گرم است زمین نفس های پرتپش خویش رانثارزمینیان می سازدمانند چشمه ای که زلال وخنکی دلش رابه دستان عابران درگذرمی سپاردبه قول خواجه ی شیرین سخن شیراز:

سخن درپرده می گویم چوگل ازغنچه بیرون آی

که بیش ازپنج روزی نیست حکم میرنوروزی

به اقتضای همین فصل، دامن دشت وصحراپذیرای خنده های دلنشین کودکان وصفاوپاکی دلهایی است که بانسیم فرح بخش بهاریک سال نوراشروع کنندکمترخانواده ای است که وسیله داشته باشدودرخانه بماند!حتَی کسانی که به دشت وصحرانزدیک هستندباپای پیاده خودرابه نزدیکترین آبادانی پوشیده ازنسیم دلنشین می سپارندوجان راصفامی بخشند.بسیاری ازمسافران نوروزی که ازشهرستانهای دورونزدیک وحوزه ی خلیج فارس به وطن بازمی گردندبه شوق دیدن آسمان پرستاره ی جنوب ونوشیدن یک لیوان آب باصفاازکوزه ی سفالین سرازپانمی شناسند!

این محبت است که سرمایه ی اصلی بسیاری ازبناهای خیرین دراین مناطق محروم ودورافتاده گشته وهیچ چیزجزعشق به زادگاه نمی تواند سپاس وتوصیف این اقدامات میهنی وارزشمندوفرهنگ پروری رابیان کند.

بسیاری به دیدارخانواده هایی می روندکه ازهمسایگان واقوام درجه ی اول تادوستان وآشنایان رادربرمی گیرد.

دلهابه رنگ بهاراست سبزودلنشین و این اعتقادکه دراین فصل دلنشین بایددلهانیزخانه تکانی شودباعث می شودبسیاری دررفع کدورتهاپیش قدم شوندوزودتربساط آشتی وآشتی کنان را،راه بیندازند!

مراسم خواستگاری وعقدوازدواج نیزبامشورت بابزرگان فامیل دراین فصل جلوه ی خاص وویژه ای دارددراین ماه زیبا،خانواده هایی که می توانند مراسم پرهزینه ای برگزارکنندباااجاره کردن مکانی برای فرزندانشان وپرداخت هزینه ی کارت دعوت سوروسات به راه می اندازندوبسیاری نیزازهمان روش قدیمی برای دعوت استفاده می کنند .

زنان فامیل هرکدام جداگانه آشنایان وخویشاوندان رابه مراسم دعوت می کنند وبستگی به وسع وتوان مادی معمولاازپذیرایی مهمانان بهره مندمی شوند.دوستان نیزبه شادمانی پیوندآسمانی معمولازودترازموعدبه یاری می شتابندوهرکس به فراخورتوان گوشه ای ازمراسم ازدواج رابرعهده می گیرد.

مردان فامیل برای مراسم عروسی به خانه ای مجزارفته ودرآن جامجلس مردانه برگزارمی شود وزنان فامیل نیزخانه ای درنظرمی گیرند وسفره ووسایل پذیرایی رادرآن جامی چینند

واین رسم بسیارموردپسندمهمانانی است که ازراههای دورونزدیک می آیندومی خواهندآسایش داشته باشند

معمولامراسم عروسی سه شبانه روزطول می کشدکه بنابروسع وتوانایی صاحب خانه مجلل ترهم برگزارمی شود.


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

سلام به هردل مهربان

امشب می خواستم واژه هایم شیرین وفریباباشداماسردردبدی گرفتم وخیلی دلم برای یکی سوخت!

لابدمی پرسید:کی؟!

خوب من گفته بودم ازتبادل لینک ولینک دونی وچت ومت خوشم نمی آد

خوب شدرفتم ایران بلاگ 4تا5تاپیام چت اومده بود

پاکش کردم آخه من به چه زبونی بگم چت ممنوع لینک ممنوع(آسته بیا!!...)

از هرچی برنامه وچت ومت ولینک مینک سردرنمی آرم

اصلاهم اهل این جوربرنامه هانیستم

بابانیستم!!

این کف دست !دست ازسرمن برمی دارین یانه؟!

همش هم تقصیرهمین آقای ناجوروباهمه جوره که داره آدرس می ده من اینجام!(من کجام؟!)

یکی بگه من شیرازم لارم دبی ام اوزم بندرعباسم کجام؟!

همین که عیددیدنی هاتون تموم شدسراغ من بیایین

ولم کنیددیگه!

بذاراین سال گاوی هم به خیروخوشی شروع بشه ودعای یونجه وسرسبزی براش بخونیم بره!

اصلابیایین بریم بستنی خوردن وشکلات ومکینتوش بخوریم

دل ازاین دنیای خاک آلوده به صفاومرام ومردونگی بدیم

(انگاریکی صدام کرد!)

خب فعلابای!


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

شرمنده ام ازچشمهایت

جزمهربانی نیست باور

چه خاطراتم نازنین است

ای تک درخت خشک بی بر

لیلی ومجنون رانشاندی

درسایه سارخویش عمری

سرسبزی ات صدخاطره شد

ورازدارخویش عمری

امروزبعدازسالیانی

درخاطرم آمدتوهستی

دل پیش ترآمدبه سویت

من بعدترازخودپرستی!

دستان تنهایم کشیدم

بریادگاری های تنها

حتَی یکی هم باوفانیست

لیلی ومجنون نیست شیدا

شایدهزاران یادگاری

درخاطرتوثبت کردند

امَاهمه ثابت گری تو

ازمردمی بویی نبردند

ازچشمه ی جوشان به پایت

پرسیده ام اسرارهارا

باگریه گفتا:روزگاراست

رمزی دگرسردارهارا

پایان حرفم باغروب است

شایدغروب عشق باشد

اماطلوع قصَه باعشق

بایدغروب عشق باشد

هان قصَه گوآغازگرباش

تنهاخدای مهربان بود

یک تک درختی بودسرسبز

امَید قلب دوجوان بود

یک یادگاری خوانده بودی

ازروزگاران گذشته

امروزمی بینی که ازعشق

حتَی خیال عشق رفته!

مرغ هوس گرپابگیرد

دردادریغاروح مرده

آخرتوهم می دانی ای دوست

بی عشق جان ودل فسرده

مرغ هوس رادرقفس نٍه

مرغ سبک باری بیاور

زنجیربرپای دل افکن

مردعمل باش ای دلاور

لیلاومجنون قصَه ای بود

لیلا:دلت مجنون:وفاعشق

رمزنگاهی بیکران داشت

حتَی گذشتن بیوفا:عشق!

آری درخت نازنینم

برشاخسارت میوه ای نیست

امَانگاهم عبرت آموخت

گریادگارت میوه ای نیست

*************

 


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

جاپای تومن نهاده بودم

پشت سرخودنگاه کردی

دیدی تپش وخروش قلبم

بیچاره دلم گناه کردی

«نیَت»به دلم شکفته ای دوست

نشناختیَ وخدانگهدار!

ازجانب من به روزمرگ است

این گفته نمی شودپدیدار

امَابگذارای گل سرخ

این بارقلم سخن بگوید

ازلحظه ی چون شکسته کوزه!!

ازعطرگل وچمن بگوید

درجمع وصال دوستان بود

یک لحظه مراصدازدی عشق

جان سوی توپرکشیدن آموخت

تیری زسرجفازدی عشق

ای وای چه شدشدی فراموش؟!

نه!توگل سرخ صدمکانی

من گلبرگی رمیده ازباد

عاشق من وتومراندانی

چشمان توآیه های ناب است

آخر«سحری»به دل شکوفاست

باعطر«تراویح»ونمازی

باعشق ببین جای تووالاست

من خاک ره ازنظرگرفتم

ای سرمه ی چشم آفرینش

ازمهرومحبَت خدایی

ازنوبنمادلی گزینش

من درقدمت فتاده چون خار

باشدتوگلی مراهمین بس!

هرگزچونمی شوی فراموش

بگذارمرازمین غمین بس!

ای وای دلم مدینه برگشت

آن تنگ غروب وعطرباران

توبامن ومن باتو قدم زن

یک جمع چو آفتاب تابان

ای وای دلم رسیدمکَه

من پرده ی کعبه درکف دست

ای مرغ دلم غمین نباشی

«آمین مرغی»درآسمان هست

چشم ودل اوستاره دارد

غم بهردلت نخواست ای دوست

حرفی زد وبردلت نشسته

بایادخدادواست ای دوست

قربان رهش که راه نوراست

صلوات فرستم ازدل وجان

چشم ونظرش کتاب حق است

خواهم نظرش همیشه تابان

یارب به خدایی توخواهم

راه گل سرخ جان بگیرد

صاحبدل عشق همدم آید

این خسته سخن توان بگیرد

***************


ارسال شده در توسط زیباجنیدی
<      1   2   3   4