سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

به نام خدای خوب ومهربون

سلام به گل روی شما امروز یک شنبه است یه روز دوست داشتنی که خدا به ما فرصت داده زندگی روببینیم وبهش لبخند بزنیم ازاون لبخند های ژوکوند وار که هزارویک حرف وحدیث براش درآوردن وبهش می گن:هنر نقاشی!!

ازاین حرفا که بگذریم انسان درزندگی نیازبه یک همصحبت یکدل وصمیمی داره که باید بهش بگه غم وغصه هاش چیه وخلاصه یه راه حلی براش پیدا کنه ماخیلی وقتا(ازطایفه ی لطیف پریان رومی گم!)حرفامون روتلنبارمی کنیم ودوست داریم وقتی داریم حرف می زنیم همه ی دنیا مشکلات وشکایات جنگ وویرانی وهزارویک دردوبلای آنفولانزای خوکی ومرغی روکنار بذاره ودودستی بچسپه به دردودل ما که تمومی هم نداره!!

خوب اما بستگی داره این دوست خوب ونازنین ازدسته ی کلاه شاپویی ها باشه یاازدسته ی حاجی هایابازم نزدیکتر بشیم بامرام ولوتی!!

راست گفتن که خدابه دل بنده هاش نگاه می کنه وکاری به ظاهروقداره اونا نداره ودلش می خواد بنده اش به خاطرنیّت صافی که داره بیاد ورودررو باهاش اختلاط کنه وخلاصه هرچه می خواهد دل تنگش بگه!

خیلی ازبنده های خدابودند که درزمان حیاتشون ناشناخته وگمنام بودند وبعد از رفتنشون به اون دنیا معلوم شده، ای دل غافل!مستجاب الدّعوه بودند وخلاصه یه مقامی داشتند که ازاون کرام الکاتبین می اومدن وبالهاشون روجلوی پاش فرش می کردند تا رد بشه!(حسودیتون که نشد؟!)

 آره دیگه حقیقت که قابل کتمان وچشم پوشی نیست کی خیال می کرد همین چوپونی که می رفت صحرا ومردم به خاطرکم حرفی سلامش هم نمی کردن(اویس قرنی رومی گم)بشه یه بنده ی خاص وویژه ای که رسول مکرّم اسلام(ص) هم براش سلام بفرستن وخلاصه دل ماایرانی ها آب بشه برای دیدنش!

چی می شد اون همه کرامات وامورغیبی امروزه بیشتروبهترنمود پیدا می کرد تا بنده ها به خودشون بیان وبفهمن همین جون به دربردن کذایی ازواقعه ی تصادف وحشتناک وبه موقع رسیدن به بیمارستان وخلاصه همه ی این رفع خطرات شانس وبخت واقبال یه جور امداد غیبی برای ما بنده های نافرمون ومغرور وبی خیاله(چی می شدها؟!)

آخی خداجون ما بنده هاش که تانون شبمون می رسه خداخداگفتنمون هم ازروی عادته بذار یه فاجعه ای مثل زلزله ی بم(خدانکنه ها!) تکراربشه ظرف12ثانیه300000نفرازکوچیک وبزرگ وهمسایه وقوم وخویش وغریب اونم شب جمعه که دارن عروسی عزیزاشون رومی گیرن اتفاق بیفته تابه خودمون بیاییم ویه ذره وقتی همسایه می آد دیدنمون دلمون بخوادیه ظرف بلوری بهش قرض بدیم آخه مهمون دارن!!

شهرستان بم که خداخیلی راحت مثل یه داس کوبید وبه خاطر خشم طبیعت دروشد شهرستان بود نه روستاودهکده چرابه این فکرنمی کنیم اگه قرارباشه این حادثه پیشگیری نشه چی می شه وچی نمی شه؟!

ما که دلمون خوشه کلاس امدادونجات اونم تیم ویژه رفتیم خداوکیلی وقتی درست به صحنه ی حادثه می رسیم اگه ذکرویادخدا وائمه تودلمون نباشه چی کارمی تونیم بکنیم؟!

مگه این دکتراهمش دادنمی زنند:ماوسیله ایم ازخدابخوایین؟!

خداجونم این همه حرفاتودلم بود وبه یه الحمدلله توقانع بودم خدایا وقتی بعضی ازبنده هات رومی بینم که دست وپاندارن وروی ویلچر نشستن اونم جوون 17ساله دلم پرپر می زنه آخه ماکه عادت داریم بعدازنماز تسبیحات حضرت زهرا(س)روبگیم یه بارفکر نکردیم که فدای دخترپیامبر هدفش ازتسبیحات دعای خیروصلاح برای مامسلمونا بود وراست هم گفتن که یه جایی توی ترکیه دخترا برای این که حجابشون روازشون نگیرن گریه می کنند وتوی همین ایران خودمون سرکرم پودر وماتیک ورژلب وسایه ی چشم وریمل وهزارویک زهروماری دیگه ازمدپوشی رقابت تنگاتنگه!!

مانتوهای تنگ می پوشن نمازهم می آن؟!!(جل الخالق!)

دخترای ترکیه روی حجابشون کلاه گیس می پوشن تا موهای سرشون ازنامحرم پنهون بمونه وما هرروز به یه رنگی می گردیم؟!

خودمون حافظ شیرازی همی الان لسان الغیبیش روآشکار کرده که رک وپوست کنده گفته: گرمسلمانی ازاین است که حافظ دارد

وای اگر ازپیِ امروز بوَد فردایی!

فعلا"


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

سلامی به گرمی هوای تابستان!

امروزآخرهفته بود پنج شنبه هواخیلی گرم شده بود

ازاول صبح بادی که می اومد به قول محلی هابا گرما

قاطی شده بود ویه جوربادگرم که(تَش باد) می گفتند

می وزیدرفته بودم برای مراقب امتحانی کوچولوهای

اول حسابی استرس داشتند امتحان امروزشون ریاضی

بود ورنگشون زرد می زد!

وقتی رسیدم داخل حیاط مدرسه حسابی جاخوردم آخه

همیشه ازدیدن مربی پرورشی خوشحال می شدند وبا

تکون دادن دست ودویدن طرفم صحبت می کردند!

اما امان ازدست امتحان ریاضی!

دلشوره امانشون روبریده بود ویکی شون هم ازاسترس

داشتن امتحان با حالت گریه اومده بودمدرسه با اینکه

دانش آموززرنگ ودرس خوانی هم بود!

امتحان تانزدیک ظهرطول کشید یکی ازبچه ها ازخونه

دوغ محلی آورده بود ومن هم که دیدم بدون خرما مزه

نمی ده گفتم:پس خرماش کو؟!

دبیرقرآن نگاهی کردوگفت:ای وای تویخچال هست!

ازخداخواسته رفتم طرف آبدارخونه ویکی ازدانش آموزا

هم دنبالم اومدوجاتون سبزبعدازیه روزخسته کننده یه

دوغ خنک وخوشمزه که مزه ی مشک می دادخیلی

حال داد ظهر شده بود که برگشتم هلال احمرویه عالمه

کلاس آموزشی تانزدیک مغرب کلاس های جورواجور

و گذراندن اوقات شیرین امدادونجات وتفسیرخداجونم

کمکم کن عمرم به بطالت نگذره وهرروزیه چیزی یاد

بگیرم خداجونم کمکم کن لحظه ی حادثه دست وپامو گم

نکنم وبتونم به یه بنده خدایی کمک کنم....

برگه های امتحانی روبرداشتم ورفتم ضریبشون روحساب

کنم ویک هفته بعدازامتحان تحویل بدم

راستی سرگرفتن تشویقی حسابی اوضاع قاراشمیش شداز

خدا که پنهون نیست ازشما چه پنهون نیازی به تشویقی

نداشتم ازهفتادوخورده ای تشویقی ازبسیج وهلال احمر

وآموزش وپرورش به خاطرمناسبت های مختلف نصف

ونیمه ای امضای وزیرآموزش وپرورش بود تا خراسان

هم تشویقی مناسبتها جمع کرده بودم!!

سیّد اذیت می کرد ومی گفت:بدنیست یه کلکسیون بزنی!

چه فایده همش10تا تشویقی به دردمون می خوردبرای

همین اصلا"برام مهم نبود که مدیریت محترم مدرسه

می خوان به اون دبیرجون جونی تشویقی بده یابه اون

دبیراعصاب خط خطی!!

مهم این بودکه من همیشه تشویقی اضافی داشتم وشکرخدا

محتاج هیچ بنده ای نبودم فقط خدای بالاسری!

تلفن همراه صدای آرامی دادومتوجه شدم بازم شیطنت

محبوبه خانم گل کرده ومی خوادازتلفن بینوا سراغ منو

بگیره!خوب باشه من هم اصلا" کاری به تک زنگ زدن

ندارم زنگ بزنین تاجون ایرانسل درآد!

فعلا"

***********************


ارسال شده در توسط زیباجنیدی
<      1   2