سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

یک شب شکسته عهدکردم تاانتقامم رابگیرم

پنهان شوم چون سایه درشب قاتل شوم یاخودبمیرم

باخنجرچشمان اندوه آهی کشیدم ازدل وجان

برچهره پوشاندم نقابی ازدیده ام می ریخت مرجان

تنهاوسرگشته پریشان دست قلم باخودگرفتم

خنجرکشیدم ازنگاهش ازبغض شدکینه سرشتم

ناگاه فریادی شنیدم دریافتم کشتم من اورا

دیدم به روی خاک جسمی رفتم نظربستم من اورا

درآخرین لحظه نشستم تاچهره ی مقتول بینم

ترسی مرادربرگرفت آی!افتاده برروی زمینم

مقتول وقاتل نیست جزمن خنجربه روی که کشیدم

این صحنه ی مرموزودلگیربیداربودم خواب دیدم؟!

آری منم من کشته ی خویش!مغروروسرمست ازوجودم

تنهاوجودم روح یک روح!دل خسته ام ازتاروپودم

زنجیربردستم ببندیدمن قاتل احساس خویشم

فصل بهارانم چه معناست پاییزتنهاوپریشم

فریادمی دارم ازاین دل این دل دل دیوانه تنهاست

شادی نمی داندنه شاداست اماچوشمع جمع شیداست!

لبخندبرکنج لب اوست برخال لبهامهربان است

مانده به کنج دفترعشق عمری گرفتارهمان است

ترسیده ام ازحسَ رفتن خنجرنهان کردن بیاموز

جان من وجان محبَت دل مهربان کردن بیاموز!

*********************


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

باسلام به همگی

امروزهم بابرگزاری آزمون ازبچه هاگذشت وشکرخدابه خیرگذشت آخرای سال که می شه یه دلواپسی عجیب غریب واسترس وسرماخوردگی می آدسراغم وازدست این سال گاوکه نیومده داره بلای جون می شه (چرا؟!) رفته بودم اداره که صدام زد:سیب زمینی نمی خوای؟!یه گونی ببر کیلو    700تومن!! (عجب) خوبه بدنمی شه سال گاوباسیب زمینی شروع بشه فقط تبلیغ (مزمز)کم داره ویه تابلودرست جلوی شهرداری ویه بیانیه از بخشداری  ویه تشویق نامه از....!!!یواش یواش بیاکه خیلی توقع بالارفته سیب زمینی مگه چشه؟!چشم وچراغ آشپزخونه است یه روزنباشه می شه خونه ی فقیرفقرا! کیلو700 تومن مفته 4تاگونی برداروبدوبدوکه آتیش زدم به مالم دیگه هم نازنکن اونم برای سیب زمینی های پوست نازک نارنجی که مغزشون می پزه ولی پوستشون نه!!فقط می خوادبری بیابون ویه آتیش زغالی درست کنی وبشینی نمک بزنی بخوری!وای چه صفایی داره وچه کیفی می ده!

می گم سال1388به سلامتی باسیب زمینی شروع شد2تاتریلی اومدن بارشون هم سیب زمینی!یکی باخنده می گفت:توی هرخونه ای یه گونی سیب زمینی افتاده!خوب مگه سیب زمینی چشه!

بخورشکرخداکن به جاش شلغم وکدوبادمجون ندادند بخورشکرشکربازم شکر!خدازیادکنه خداسیب زمینی خوراروهم زیادکنه ناشکری نکن جونم!


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

سپیده دم یک روززیبای زمستانی است امروزهمه نیَت روزه هستند باشروع ماه نورانی ربیع الاول دلهابه سمت معنویت درگاه دوست بیشترپرمی کشدو همه به سمت تقدیس معبودزیبای کعبه می شتابند....

انگارزمانه به صدای زنگ کاروان می ماندکاروانی که امیدوارم بدرقه اش یادخداباشدودل پرنورازصلوات برمحمدنبی مکی المدنی سلام وصلوات ودرود بی پایان حق وفرشتگان وخوبان ونیکان به درگاه پرنورزمینی وآسمانی اش  وقتی به مردم می نگریم که همه درتکاپوی کاری هستندبیشتربه مفهوم زنده بودن وتلاش دقیق می شویم تازندگی مورچه ای کوچک که بی آزاردرزیر  قدمهای مادانه اش رامی کشدوبه منزل هم می رساند!جان شیرین رادوست دارد صدای موذن درزمین وزمان می پیچدوبسیاری به مسجدمی شتابند امروز مسئول نمازسوره ی نورانی واقعه رامی خواندسوره ای که خیرکثیرو فراوان ورزق وروزی حلال می آوردصدایش محزون بودودرمعانی کلمات بادقت خاصی می خواند راستی نیزتازنده ایم بایدبه قرآن دقیق شویم تازمانی که برماقرآن می خوانند نامه ی عملمان کم وکسری نداشته باشد....

دیشب کلیداسرارداستان جالبی نشان دادموجودی که زبان بسته بودبه ما انسانهای هزارگونه زبان دان!آموخت خوبی کردن خوبی می آورد وبدی کردن تقاص دارددرهمین دنیاهم می توانی نتیجه اش رابرداشت کنیم....

صدای اذان شیطان رامی رهاندوماهستیم ودشت اعمال می توانیم به نماز بایستیم ودرمعنی الله اکبرتامَل کنیم ومی توانیم کارهای دیگری رابزرگتر ازاعمال زیبای سجده دربرابرخالق ومعبودانجام دهیم راستی هم دلمان به چندعبادت تکراری خوش است!

هرچندکلمه که دربرابرنامحرمان برزبان می آوریم50سال انتظار در صحرای محشر رابه دنبال داردچون قیامت شوخی بردارنیست وماهستیم که دراین سرای فانی به نامحرم لبخندمی زنیم چون خیال خریدکالای مارادارد وبه نامحرم روی خوش نشان می دهیم چون مشتری است وبه قولی می شناسیم ونظربدی هم نداریم وکلمات مابامعانی بلیغ جاری می شوند وشب ازراه می رسد ودوباره روزازنووروزی ازنو و(زن) گلایه می کندکه کامپیوترش راازمن بیشتردوست دارد و(مرد)گلایه می کندچراپای ماهواره نشسته است ودلش برای سادگی صورت دخترش تنگ می شود ودوست داردپسر نوجوانش کمی برایش حرف بزند ودرددل کند وخلاصه زندگی اش رامی خواهد!!

اماهنوزنمی داندمشکل کجاست هنوزدست وپازدن رادوست داردتاروی گرداب زندگی ایستادن وپاره ای طناب جستن را فکرمی کندحالاکه پدرشده است ورفاه وآسایش آنهافراهم است کافی است غافل ازاین که محبت خریداری شده درکادوی مغازه هایافت نمی شود محبت اجباری هم منظورونیَتی دارد خواه خوب وپاک خواه زشت وناپسندعرف جامعه.....

امروزفقط به فرزندت نگاه کن وببین خودش حرف می زند ای کسی که زمانی آرزوداشتی کلمه ی بابارابشنوی وای مادری که آرزوداشتی همدل و همصحبتی برای روزگارپیری ات دخترت باشد امروزفقط نگاهش کن بگذارازمدرسه که برگشت فقط نگاه درچشمان سیاهش بیفکن وبعدخودش سفره ی دلش راخواهدگشود باورکن بسیارناگفته هادارد بسیار.....


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

لیلی وش چشمان من مجنون کجابود

مرغ هوس ازدامن این غم رهابود

آن دل که دردام غمش افتادجان داد

کی فرصت بحرطویل وادعابود

نقشی اگرمجنون کشیدازدوری دوست

بادصبا چید وگرفتار هوا بود

آن نقش نقش آسمانهابودخواندی

نقش محبَت چون چراغی باصفابود

کم ترگلایه!نه تولیلایی نه مجنون

لیلی ومجنون قصَه ای شیرین لقابود

لیلی وش دشت جنون کی رنگ می کرد؟!

مجنون بیدل کی به دنبال دوابود؟!

راضی به هرچه داده ی راه خدایی

شاکراگرچه دستشان دورازوفابود

نان جوینی بودگردرکاسه ی دوست

بااشک خونین محبَت هانوابود

ای درغم دنیای دون باورنداری؟!

مجنون اگرلیلی نبودکی آشنابود؟!

رسم زمانه نام لیلی رازمین زد

لیلای دل درآرزوی صدبلابود

گرزخم دلدارت تحمَل نیست هان رو

عاشق به دام تهمت وغم مبتلابود

دست مرادردست گیری ای مسافر!

دل باتوباشددوری ماکی روابود؟!

امَا فراموشم نشد دیدی قلم وای!

امشب عجب بزمی به چشم بی ریابود!

*********************

 

 

 


ارسال شده در توسط زیباجنیدی

دردم ازیاراست ودرمان نیزهم

دل فدای اوشدوجان نیزهم

سلام دوستان مهربان وصمیمی امروزداشتم به اشعاربامعانی والای عرفانی فکرمی کردم که چی می شه این هاهمه مفهوم زمینی داشته باشن وبه قولی بخواییم زاغ سیاه حافظ وسعدی وبقیه روچوب بزنیم ببینیم دنبال خال ترک شیرازی بودن یاسویدای دل!اگه محبت زمینی نباشه وبه سخن معروف تانباشد چیزکی مردم نگویندچیزها!که

(یه جای کارمی لنگه!)

معدن حسن وزیبایی شیرازاست وبینوا(زر)وسکه هایی که به دست همه می اومدومی رفتن تادلشون بخوادکنیزونوکر می خریدن وخلاصه عشرت می کردن اماوای اگرازپی امروزبودفردایی!!بیایید زمزمه کنان به مکانی برویم که شاهان وبزرگان درسراپرده های پوشیده ازحریرو اطلس چون طاووسان خرامان آرمیده اندو(صله) های ناب ردوبدل می شودبیایید همراه باکاروان حلَه برویم وبه شعری بیندیشیم که پادشاه راحت طلب را بدون کفش سوار برمرکب نشاندتابتواندبه زادگاهش برگرددوجمال دوستان ویاران راببیند!

کمی هم فکرکنیدچندجفت کفش داشتند؟!که این قدرباآب وتاب نوشته اندبعد کفش راآوردندوموزه(کفش)رابعدازطی کردن مسافتی پوشید!خوب جناب شاه بوده خزاین بادآورده ی هندوستان وحمله به گنجینه های فراوان به بهانه ی کشورگشایی ومسلمان کردن مردم آن سامان(بیچاره مسلمانی!)جیب پر پولی وکلاه طمع گشادی دوخت که هنوزکه هنوزاست ازجامهای طلایی و کنیزکان اهدایی واسبان( زرین بار)باحسرت یادمی شود!قرنهای طلایی پوشیده دررفاه وآسایش مرگ شاهان عروسی مداحان وغمنامه سرایان بود مدح پادشاه نووتعزیت پادشاه آرمیده درگلزارخیال شاعران!خوب بیایید کمی بیشترفکر کنیم شعرهایی که به مناسبت های مختلف گفته می شدنیازبه وزن داشت آن هم وزن مخصوص به خودش که باحکیمان وعالمان دانش آموخته کاری  نداشت که بلدنباشند!خوب حالاآمدیم یک شاعربرای دل خودش شعرمی گفت وبا شاه  میانه ی خوبی نداشت  حالادررودربایستی گیرکرده وبایدبرای پادشاه مرحوم مغفورجنَت مکان ووالاو.....!دلپذیرشعری بسرایدکه مقبول نظرهمه باشد خوب مگر(آنها)کتاب عروض خوانده اندکه بدانند؟!گوربابای هرظالم جاه طلب که ازدنیارفته شعری می سرودندکه وزن بسیارشادی داشت

!! ! یعنی انگاریک نفربادف وتنبک ونی بیایدوعزاداری کندوگردوغبارغم و اندوه برچهره بنشاند!!!!جالب است نه؟!این دسته شاعران متعهد و دیندار و خداپرست کم نبودند که جوهرجان قلم راآلوده نکردندوباشجاعت وسیاست وکیاست ورندانه حرفشان رازدندو(صله) و(خلعت)وپاداش نیکوهم گرفتند!

امااکنون همه می دانند که شاعران ونویسندگان مخصوصا"نویسندگان بامرامی مانندتاریخ بیهقی وکتابهای سراسرحکمت ومعرفت کلیله ودمنه وموش وگربه وبه هرزبانی که می توانستنداین بینواهای تاج سرگذاشته رارسواونصیحت می کردندوخلاصه ی کلام حرفشون رومی زدندوبه شاگرداشون هم یادمی دادن:بمیروبدم!!یعنی بگوهرچه می خواهددل تنگت بگووازهیچ قدرت ومقامی جزاونی که بایدازش بترسی وخدای داناوتواناست چشم وگوش بسته اطاعت نکن که راه موندن ونجات وخلاصی ازدست ظلم ظالم وثبت شدن توی قلب آیندگان همین راه و(اصله) وبس!

الان نوبت به مارسیده تابدونیم رسالت قلم چیه؟!وماآب به آسیاب کی می ریزیم دشمن یادوست؟!ازفرنگ برگشته هاکه بعضی هاشون خیلی مردو مردونه کتاب نوشتن وبایه نگاه گذرامی شه فهمیدچپ دست هستندیاراست دست!(معنی دوم نداره گیج نشین!) دلشون می لرزه یاقدمشون یاقلبشون!!! (پولکی هستن یانه؟!)

پدرپول بسوزدکه درآمدپدرم یاپدرعشق بسوزد؟!

انگارداریم دستی دستی می افتیم توهچل!فعلا"!


ارسال شده در توسط زیباجنیدی
<      1   2   3   4      >