سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

تلفن همراه هم عجب دردسری است یک شماره اشتباه بگیری دماراز روزگارت درمی آورند به هرچه قسم بخوری که این طوری شدکه من شماره گرفتم هم باورنمی کنند!

این دفعه باید شماره گرفتن راکناربگذارم وازروی ذخیره شماره بگیرم بهتراست دوباره تلفن همراه زنگ می زند....

ـ بله بفرمایین!

ـ الو الو الو الو!

ـ بله بفرمایین!

ـ الو الو الو....!

گوشی همراه دردسراست باید پرتش کنم توی همان زباله دانی تاریخ! به کتابخانه می روم آشنایی که رنگش پریده است صدایم می زند وبا،غم واندوهی که تمام نشدنی است ازحادثه می گوید؛...چند ساعت دربیابان افتاده بود تصادف وحشتناکی که جزچوپان بینوایی که به موقع رسیده هیچ شاهدی نداشته و مجرم فرارکرده بود باهمین تلفن همراه به چند جازنگ زده بود تاسرانجام موفق می شود کمک بگیرد!

تلفن همراه خوب است!چه بگویم؟!

به خیابان می روم چندپیام کوتاه پشت سرهم می آید ویک تک زنگ هم می خورد که مطمئن شود تلفن خاموش نیست وبه دستم همان لحظه رسیده است!!

تلفن همراه دردسراست!

می خواهم آن راپرتاب کنم درجوی کنارخیابان تا راحت شوم! صدای کودکانه ای ازتلفن به گوش می رسد بله!خاله بایدباهمه صحبت کندچندبار بوق اشغال شنیده می شودووصل می شود،صدای گریه ی کودکانه ای می آید!وگوشی که دست به دست می شود وشکایتی عجیب وغریب!خاله توچراصدایت مثل مردها شده؟!!خط روی خط افتاده ویک نفرحسابی ازلهجه ی محلی ما که کمی آمیخته بازبان عربی است خوشش آمده!!

به سختی تلفن راقطع می کنم وازتلفن ثابت مشغول خوش وبش می شوم! تلفن همراه دردسراست!

به کوچه می روم کودکی دبستانی حسابی مشغول بولوتوث بازی است وعجب تصاویری ردوبدل می کنند!

انگارهمه چیزدست به دست هم می دهد تامن شنونده ی ماجرای دیگری باشم ؛زن خانه داری گره روسری اش رامحکم می کند ومی گوید:جشن تولد خواهر...حسابی خوش گذشت!!

می گویم:خوب خداراشکرچند ساله شده؟!

باتعجب نگاهم می کندوچندلحظه بعدمی رود صدای دوستم می آید مگرتو خبرنداری؟!

ترس ولرزیک لحظه به جانم می افتد:نه بگوبدانم!

فیلم موبایل ازاین جا تا...و...و....و....و!!!رفته واز...به ...برگشته !! جشن تولد حسابی معروف شده!برادردخترخانم بایکی درخیابان درگیرشده وازخجالت موبایل درآمده حسابی به هم ریخته وگوشی راپرت کرده وکتک کاری وشکایت و....!

مغزم تیرمی کشد!

تلفن همراه دردسراست!

به خانه می رسم تلفن همراه زنگ می خورد همین الان باید بروی وبرگه های تاییدی راباید تحویل بگیری شرمنده که زودترنگفتم!

ـ تاکی وقت داریم؟!

ـ همین امروز شرمنده خودم الان فهمیدم زودباش!

خوشحال وعجول کارهایم راانجام می دهم وهنوزدعای خیری برای تلفن همراه نفرستاده ام که تلفن دوباره زنگ می خورد....

ـ بله بفرمایین!

ـ خانوم خانوم برگه ها تصحیح کردین؟!!

ـ شما؟!

ـ خانوم خانوم کلاس سوم!!

ـ حالابیام بهتون می گم!

ـ خانوم خانوم چن گرفتم؟؟!

ـ ..........

ـ .......!!

تلفن همراه دردسراست!

مشترک موردنظردردسترس نمی باشد!


ارسال شده در توسط زیباجنیدی