سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

روزوداع ازمکه آمدباکوله باری سخت خالی

چه عاشقم چه بی قرارم چون گونه های سرخ قالی!

دیدم وصال دوست کم بود دیدم عجب من ناتوانم

دست وداع آخرین راای کاش برپرده بمانم!

چه زودشد این روزهایم گویی ندیده چشم جان را

باخویش گفتم فرصتی هست سرمنزلی بارگران را!

ذکرودعاهابرلبم رست یاسین تمام لحظه پُرکرد

حرف ازوداع آخرینش چشمان من مرجان ودُرکرد

ای پرده ی زیبا وتنها من آمدم اما توهستم

بال ملائک جمله باتوست ازجرعه ی دوشینه مستم!

خواهم سلامم رارسانی روزی که جبرائیل آمد

روزی که برجانم فرشته آری که عزرائیل آمد

خواهم بمانم جاودانه چون آتش حنانه باعشق

خواهم بخوانم یک سرودی چون حافظ ومیخانه باعشق

جان ودلم آتش زدی عشق جان دلم!این شورآرام

تافرصتی دیگرخدایا دیدارخود نوشانده این جام!

*****************


ارسال شده در توسط زیباجنیدی